Tuesday, March 15, 2011

53


حتی باور کردنش هم دشوار است،دو ساعت است که نشستم و در مورد خرس های گریزلی و قطبی دنبال مطلب و تصویر می گردم،ولی تک تک سایت های مرتبط با آنها فیلتر شده اند،باور کردنی نیست.دیگر اینها و سایت های مربوطه چه خطری می تواند داشته باشد که فیلتر شده ؟شرم بر این سفاهت روز افزون.دیگر باید تنبلی را کنار بگذارم و بروم و اینترنت پر سرعت ( عجب عنوان پارادوکسیکالی،مثل اینکه به فولکس قروباغه ای های عهد بوق بگویی سریع در دنیای امروز!) راه بیندازم.فقط می توانم بگویم تلخند می زنم و حیرت کردم.
 
 

Friday, March 11, 2011

در قامت شعر داستانی  از عقابی نقل است که به تیز پروازی خویش در ابر ها  می نازد،در سینه آسمان تیری می خورد و از عرش به فرش فرو می غلتد.به انتهای تیر که نگاه می کند،پرهای خویش را می بیند  و گفته ای به یاد ماندنی سر می دهد:ز که نالیم که از ماست که بر ماست.


خـَمناله عقاب مذکور در داستان،برای سالها افسانه ای را نقل زبانها کرد و روحیه ای صد درصد غیر انتقادی را دامن زد؛که حتما اشکال در ماست که  مشکلی پیش می اید، و گرنه دیگران بی تقصیرند و  باید خود سازی کرد.در روز جهانی زن که همه جا حرف از زن و حقوقش در میان است،بد نیست نیم نگاهی وجود داشته باشد که در عدم رعایت حقوق اقلیتی،هم قانون و هم قوم مذکور و هم قوم غاصب مقصرند

زن های بسیاری گمان می برند که وضعیت فعلی زنان در ایران،برخاسته از منفعل بودگی خود زنان است.در قاموس امتحانات دانشگاهی باید به این فرض نمره تک داد،چون نا خواسته چند فرض دیگر را مطرح می کند که: حق دادنی نیست،بلکه گرفتنی ست،و مردان موجوداتی هستند که کوتاه بیایی آماده سوء استفاده هستند.فرض ثالثی را هم مطرح می کند که در کشوری مردم سالار هستیم که به محض زبان باز کردن زنان،قانون به نفع شان تغییر رویه می دهد.

هنوز چند ماهی از پرونده غریب ناصر محمد خانی و شهلا جاهد نمی گذرد.پس از پایان پرونده،سالم جان به در بردن ناصر تعداد زیادی را سوزانده بود.به هر حال او خلاف قانون رعایت نکرده و قانون ما زیر آبی رفتن مرد ها را مجاز می شمارد.اینکه تا چه میزان مردم در تصویب قانون به صورت غیر مستقیم نقش دارند محل مناقشه ست.

بهبود شرایط فکری و فرهنگی ما در گرو همکاری دو جانبه دو طرف است.همان طور که مهریه پایین گرفتن نیازمند قوای عقلانی قابل قبولی از زنان است،به رسمیت شناختن حقوق طبیعی زنان نیز از قوای عقلانی متعادل انتظار می رود.از زنان و دخترانی که سبیل قجری دارند بگذریم،بعید به نظر می رسد که زنانی - حتی در کنار خیابان - به کرات از سوی مردان مورد ازار قرار نگرفته باشند.وقتی نیروی قضاوت نیرومندی در کار نباشد و فرهنگی وجود نداشته باشد که این قبیل اعمال را تقبیح کند،احتمال انجام هر کاری می رود.

حالا که دستمان در قانون گذاری کوتاه است و لایحه ای مترقی نظیر «حمایت از خانواده» در مجلس براستی مردمی مطرح است،بهتر است که مردان بی پز و ادا وارد گود بشوند و فرهنگ سازی کنند.در یکی از آزمایشگاهها که در زمان استراحت با گروهی که بالاجبار در آن قرار گرفته بودم،بیرون رفته بودیم،جماعت ذکور را می دیدم که با چشمانشان مشغول خوردن گروه دتخران بودند.وقتی که به طعنه می گفتم مثل طعمه ی ِ حیوانی نگاه نکنید یکی از آنها گفت که ما به تو هم به چشم حیوان نگاه می کنیم ؛و در این کشور از این دست کفتارها کم نیستند.زندگی در کشوری که فرهنگ و حاکمیت و قانونش به حمایت از دو جنس می پردازد،به مراتب راحت است.در بد بینانه ترین حالتش برای مرد غیور این دلواپسی کم رنگتر است که زنان نزدیکش - مادر،همسر،خواهر،دختر- به اجتماع می روند.که قانون و فرهنگ کشورش حامی ایشان هستند.فرقی نمی کند در اجتماعی که دو جنس با یکدیگر در کنش هستند،راحت تر یستن یکی به نفع دیگری هم هست.

Thursday, March 3, 2011

منطق ِ تازه



جزیره هاوایی را از نظر روی سطح آمدن مواد مذاب می توان یگانه دانست.مواد گداخته براحتی بر روی سطح زمین می آیند و جاری می شوند.هر ناظر خارجی به سادگی می تواند روان شدن مواد مذاب را بنگرد.بر عکس این،در اتشفشان ها،یک لایه از مواد مذاب که مجال بیرون آمدن را نیافته و سرد شده است،از ریزش باقی مواد مذاب به بیرون از دهانه جلوگیری می کند.فشار به حداکثر می رسد و در زمان بسیار کمی سد متلاشی شده و مواد مذاب کیلومتر ها به هوا پرتاب می شوند و حجم قابل توجهی خاکستر وارد فضای جو می کنند و خرابی های فراوان به بار می اورند و زلزله های کوچک را حادث می شوند.

اعتراض ها و تظاهرت در جوامع باز را می توان به روان شدن مواد گداخته در جزیره هاوایی تشبیه کرد.مردم راحت به خیابان می آیند و با نظارت پلیس و حکومت،حرفشان را می زنند و اقامه دلیل می کنند.اگر قانع کننده نباشد در عوض از تمرکز فشار جلوگیری می کند.هر اقلیتی در صورت رعایت کردن قانون اساسی کشور چنین اختیاراتی را دارد.مسلمانان راحت می توانند در کشوری نظیر آمریکا اعتراضشان را به گوش حکومت برسانند.ممکن است خرابی هایی داشته باشد،ولی هزینه هایش زیاد نیست؛کما اینکه روان شدن مواد مذاب هم در بدترین حالت چند خانه ای را ویران می کند و درختانی را می سوزاند.

عکس آن در جامعه بسته،اگر حکومتی سدی شود تا در برابر اعتراضات مردمی تاب بیاورد،فشار ها در بطن جنبش بیشتر و بیشتر می شود و جنبش نیرومند تر می شود.تا دست آخر سد را متلاشی کرده و غرش خشم آفاق را بیدار کند.شاه راحل آنقدر در برابر جنبش مردمی سرکوب کرد و خودش را به کوچه علی چپ زد تا دست اخر با رعشه،در سیمای حکومتی ظاهر شد و خطاب به مردم  گفت:"من نیز صدای انقلاب شما را شنیدم" و سپس تعدادی سوگند و قسم یاد کرد تا اصلاحات صورت دهد.روز آخر در فرودگاه با گلوی از بغض ورم کرده به خبرنگار می گفت که برای استراحت و درمان مدت کوتاهی را به خارج از کشور می رود.در حالی که وزرا و نزدیکانش خم می شدند و دستش را می بوسیدند.رایحه غلیظ چپه شدن به مشامش رسیده بود و دستش آمده بود که این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست

تاریخ را شاید بتوان کسل کننده یافت،ولی نمی توان به سادگی از کنار درس هایش گذشت.حکایت همچنان همان است و زمان به جلو کشیده شده.در یک نگاه بدبینانه اگر آمارهای حکومتی را بخواهیم معیار قرار بدهیم سال گذشته سیزده میلیون نفر حق اعتراض داشتند.سه میلیون نفری در پایتخت که اکثریت را تشکیل می دهد به خیابان ها آمده بودند و اعتراض داشتند.حاکمیت سد شد و فشارهای روانی در مردم متمرکز گشت.حکایت همچنان باقی ست و بیست ماه قضیه کش آمده و روز به روز از نفوذ حاکمیت کمتر شده و مردم نیرومند تر و معترض تر شده اند،دیگر حتی تهدید ها هم افاقه نمی کند و پرونده اش همه جا باز است و فیلتر گسترده و سرکوب شدید - اگر موثر باشد - نوشدارو بعد از مرگ سهراب است.

برادران  مهربان بسیجی به جای نشاندن تکه سرب ها در جوارح و جوانح جوانانِ مردم و یا الفاظی نظیر «جــِرت میدم» و یا «پدر سگ بی شرف» به دختر هاشمی رفسنجانی، بد نیست که کمی قوای ذهنی را به کار بیندازند.به کار انداختن مغز شاید گلوکز موجود در بدن را بسوزاند ولی دستکم خلق الله را از شر یکدیگر حفظ می کند.پاک کردن صورت مسئله علاوه بر اینکه پیام اور بی خردی حلال است؛ مشکل را فربه تر می کند.

مرگ بر فلان و مرگ بر بهمان خنکای دل سفیهان شده و عرق شرم عاقلان.در کشورهای مترقی چند سده ای هست که این ادبیات کنار گذاشته شده است.به گمان من با رویه ای که حاکمیت خاصه در این چند وقت اخیر پیش گرفته،جنبش گرین از یک حرکت خودجوش و ناخودآگاه ششصد و بیست روز پیش،بدل می شود به یک حرکت مردمی منسجم که فقط مجالی برای غریدن می خواهد و از هر زمان دیگری نیرومند تر است.فقط بیم آن می رود که تاریخ تکرار شود و نتیجه همان شود که بود.باید دید که چه کسانی از تاریخ درس می گیرند و چه نسخه ای برای رفتارشان می پیچند.
http://up.behtarin.com/images/31009806968200274312.png


Monday, February 28, 2011

50

یک روز یکی مخالفانش را خس و خاشاک می نامد،فردایش یکی سگ می گویدشان،پس فردا دیگری می گوید سوسک و دیگری می گوید آنفولانزا.زبان همان است و قبا همان،فقط راوی اش تغییر می کند.آیا همین ادبیات به کار رفته با ناموافقان،معیار خوبی برای فهم میزان مردمی بودن یک حکومت نیست؟

Friday, February 25, 2011

49

چندی پیش یکی از برادران غیور افغانی،در یک اقدام شجاعانه دماغ و گوش های بانوی نوجوانش را برید.خبر در رسانه های انگلیسی زبان به سرعت صدا کرد و دخترک بی نوا به آمریکا منتقل شد.بر روی او عمل جراحی صورت گرفت،عکسش بر روی شمارگان زیادی از مجلات رفت،با سران ایالات متحده ملاقات کرد و در نهایت  اعضای از دست رفته اش  بازسازی و یا ترمیم شد.

در کشورهای پیشاقبیله ای،نظیر پاکستان و افغانستان،ظلم و جفا در مورد انسانها با معیار ها امروزی حد و حصر ندارد و در مورد زنها این مشکل حادتر نیز هست.در کشوری نظیر آمریکا که چنانچه مردی علیه همسرش اعمال خشونت کند،زن می تواند از او شکایت کند،طلاق بگیرد و اموالش را مصادره کند و یا حتی به زندان بیندازد،قابل پیش بینی ست که نشان دادن چنین تصویری از یک کشور جهان سومی،چطور این کشور را در نظرش خار و ذلیل می کند و یا نظرش را مخدوش تر می سازد.بسیاری از رسانه های بصری کشور های غربی مترصد دریافت چنین اخباری هستند تا بر روی آن زوم کنند و با اغراق سخن بگویند.پس از آنکه دختر مهاتما گاندی در هند به قدرت رسید؛برنامه ای تنظیم کرد که از آن کشور خبر هایی این چنین زننده خارج نشود و به بیرون درز نکند.خبر دادن همان و آبروی کشور رفتن همان.

ماجرای سکینه محمدی آشتیانی برای مدتها در تیتر رسانه های بین المللی بود و چند روز پیش خبرنگاران آلمانی که برای مصاحبه آمده بودند و به اتهام جاسوسی در زندان بودند،آزاد شدند و پنجاه میلیون تومانی هم برای آزادی شان پرداخت شد.می توان حدس زد که پس از بازگشت به کشور متبوع اخبار خوشی به سوغات نمی برند.

پرسش اینجاست که در جهانی که بدل به دهکده شده و هر آن رسانه ها مترصد دریافت خبری هستند تا دمار از روزگار دیگری در بیاورند،حاکمیت تا چه میزان حواسش هست که چه خبری را اشاعه می کند؟

ژان بودریار - متفکر فرانسوی - اصطلاحی دارد به نام  فراواقعیت.از نظر او تلویزیون و رسانه ها دیگر برای ما فقط «بازنمایی» نمی کنند،بلکه چیستی دنیایی که ما واقعا در آن زندگی می کنیم را برای ما تعریف می کند.دیگر واقعیتی به عنوان آن چیزی که اتفاق افتاده است وجود ندارد،بلکه در عمل همان چیزی که تلویزیون و رسانه ها برای مردم به عنوان رویدادی جهان تعریف می کنند واقعیت است.

برای یک خارجی که وسیله ارتباطی اش رسانه های بصری ست،واقعیت آن چیزی نیست که دقیقا اتفاق افتاده است،بلکه آن چیزی ست که رسانه ها نشانش می دهند.برای مدتهای طولانی که رسانه ملی یگانه راه برقراری با جهان خارج بود،ایالات متحده کشوری ناامن بود که همه تفنگ داشتند و پسر بچه ها بر روی هم اتش می گشودند.بعد ها که شبکه های ماهواره ای بیشتر شدند تصویر دیگری جای تصویر سابق را دارد می گیرد.

در جهانی چنین،تمرکز بر روی اینکه چه خبری از ایران به بیرون داده می شود اوجب واجبات است. در این سالها چه تصویری از ایران به بیرون نشان داده شده است؟مردمی که پرچم کشورهای غربی را به آتش می کشند،مدام در حال مرگ بر فلان گفتن هستند،زن ها را سنگسار می کنند،حقوق اقلیت ها رعایت نمی شود و...

به گمان من حتی اگر از همین حالا هم رسانه های وطنی و خارجی مجیز گوی ایران و مردم و امکاناتش باشند،باز هم سالیان سال طول خواهد کشید تا از ایران به عنوان کشوری صاحب تمدن و دیگر صفات پسندیده یاد کنند.جایگزین کردن تصاویر پروسه ای زمان بر است.ایرانیان - و مخصوصا ایرانیان خارج از کشور - بهتر است با این واقعیت کنار بیایند که متاسفانه تصویری به هنجار از ما در دیگر کشور ها وجود ندارد.هر چند که وجود مهاجرین و وقایع سال گذشته تا حدودی وضع را بهتر کرده،ولی تصویر کلی همان است که ذکرش رفت.

کشوری که آبرویی در منطقه ندارد،در مناسبات سیاسی جدی گرفته نمی شود،سرمایه گذران خارجی به سمتش نمی آیند،توریست ها از آن می رمند،مهاجرانش در کشورهای مترقی با مشکلات عدیده مواجه اند و... استفاده درست از رسانه ها و کمی سیاست مدارانه رفتار کردن می توانست بخش بسیار زیادی از مشکلات ما را حل کند.نقدا که در دنیا اگر ما را بشناسند به عنوان محور شرارت است و لا غیر.باید دید در اینده رویه تغییر می کند و یا در بر همین پاشنه می چرخد.

Monday, February 21, 2011

از کمر درد تا روان درد اجباری

کمرم درد می کند و از فعالیت های فیزیکی درمانده ام.نشسته ام پای لب تاپ.این وبلاگ که فیلتر شده،ولی خوشبختانه صفحه مدیریت اش را نتوانستند فیلتر کنند و می شود از گودر اش استفاده کرد.می خواهم ببینم در بین صد و بیست وبلاگی که نیم نگاهی به آنها  دارم کدامیک مطلبی به روز کرده.خودشان که فیلتر شده اند ولی دستکم می توان به کمک گودر مطالبشان را دنبال کرد.سرعت اینترنت پایین است.بعد از مدت مدیدی می بینم که گودر هم فیلتر شده.

کثافت...کثافت...کثافت...
چند تا لیچار با صدای بلند بار می کنم و سرم را می گیرم بین دست هایم .کلافه ام،صفحه فیلترینگ رو به رویم باز شده.به خود می گویم که بگذار یکبار ببینم چه ارمغانی برای ما دارند.به رجا نیوز می روم.به تیتر ها نگاهی می کنم که به شرح زیرند


 يك روز آرام براي تهران با وجود فراخوان گسترده جریان خارجی فتنه/ ایران برای ورود قدرتمند به تحولات منطقه مهیا می‎شود

اشتراك نظر اتفاقي!داوران جشنواره‌هاي فجر و برلين و بي‌بي‌سي در مورد فيلم فرهادي


تحقق پیش‏بینی رهبرانقلاب درباره‌سرنوشت‌مشابه نامبارک با بن‌علي و پهلوي



طراحي تيم‌هاي‌ترور منافقين براي‌ناآرامي و ادامه‌ كشته‌سازي‌در تهران

دست به یکی کردن هاشمی، موسوی و جاسبی برای وقف غیرقانونی/ رفسنجانی: ممکن است روزی نظام ما ولایت فقیه نداشته باشد

پايان 40 سال فرصت‌طلبي/ ناگفته‌هاي پرونده ساواك موسوي و تحركات تحميلي او بعد از انقلاب

تأکید بر مفسد فی‌الارض بودن سران فتنه و هشدار در مورد ریاست خبرگان

شعار "مرگ‌بر ساکتین" برگرفته از زیارت‌عاشورا/ مردم نه‌تنها اعدام‌سران‌فتنه بلکه حذف سیاسیون ساکت را می‌خواهند

حمايت آشكار جنايتكار شماره‌يك دنيا از سران فتنه و حمله به احمدي‌نژاد

قيام مردم تهران و قم عليه عاملان غائله 25 بهمن/آيات عظام مکارم، صافي، نوري و وحيد دروس خود را تعطيل‌کردند

ضرورت نقش آفريني شورای 3 نفره دستگاه قضایی در مجازات سران فتنه

سینمای ما نه ملی است و نه مردمی/ وقتي شاخك‎هاي حاتمي‌كيا جوانان را عصيان‌گر و بريده و پدرانشان را نااميد و مهاجم مي‌بيند

ناکامی جریان فتنه در دانشگاه شریف با حضور به موقع دانشجویان انقلابی

جزئيات جديد از تحركات روز گذشته تيم‌هاي ترور و اخلال منافقين در تهران/ فراخوان حزب الله برای حضور در تشییع پیکر شهید فتنه

جمع نشدن 10هزار نفر در تهرانِ 10ميليوني پس از 10روز كري‌خواني و رفع دغدغه در مورد بازداشت موسوي و كروبي

نگراني امريكا و رژيم صهيونيستي از تكرار انقلاب ايران در مصر/ امریکا: عمر سليمان بهترين گزينه است

و ...

اخبار کاملا بی طرفانه،بدون اهانت و البته مستند.

...

حوصله ام سر رفته  و روانم این روزها اشفته است.نمی دانم در کشوری مستقل و آزاد،با سیاست مدارانی راستگوی،اقتصاد پویا،بوروکراسی سالم و شایسته سالار،مردمانی آزاده،کشوری متحد و بدون تفرقه،مردمانی که یکدیگر را دوست دارند و...

من این روزها چه مرگم است که تا این حد روانم آسیب دیده است؟




Saturday, February 19, 2011

چه بخوانیم

اینکه یک درخت تا چه میزان رشد کند،بسته به شرایط محیطی،کودی که پای درخت ریخته می شود و یا به طور طبیعی دریافت می کند،آب و هوا،استمرار تغذیه ی ِ آبی و سست و یا سفت بودن خاک منطقه و ... می تواند کوتاه و یا بلند باشد،سبز باشد و یا نه،چوبش سخت باشد و یا سست.در جنگل های آمریکای شمالی درخت های سکویا تا صد و ده متر رشد می کنند و بیش از هزار تن وزن دارند،در مناطق خشک  و صحاری یک خار هم به سختی می روید.در پروسه تکامل درختان مدام  و به مرور زمان کوتاه تر و یا بلند تر می شوند.

مغز انسان ها را می توان به درخت ها تشبیه کرد که بنا به شرایط محیطی در پروسه ای کوتاه و یا طولانی تکامل می یابد.به هر میزان که داده های مستند تر و یا منسجم تری به ذهنی داده بشود و آموزش منظم تری ببیند،ذهن دقیق تر و موشکاف تر می شود.زبان پرورده می شود و پیشرفت شتاب می گیرد.در عوض هر چقدر پرداخته های ذهنی مبهم تر،گنگ تر،نا منظم تر باشند ذهن و مغز گیج می شوند و مشبه به کلافی سر در گم که توان حلاجی امور و مسائل را از دست می دهد.جامعه ای که می سنجند که چه چیزهایی را باید خواند،نسل های بعدی شان را حرفه ای تر می پرورانند و جامعه ای که آموزشی مغشوش می دهد،یک یا چند نسل را پا در هوا می کند.

بنا بر این اصل که : " به هر میزان کتاب بهتری را بهتر بخوانی،ذهن بهتری داری" قصد دارم تعدادی کتاب خوب را با نظر سنجی از دوستانم جمع و لیست کنم تا با حداقل مطالعه بیشترین بازده را داشته باشیم.از دوستان تقاضا دارم که حداقل پنج کتاب کارآمدی را که طی مدت اخیر خوانده اند معرفی کنند.امیدوارم لیستی حداقل با پنجاه کتاب مفید و موثر داشته باشیم.محدودیتی در اینکه در چه ژانری باشد در کار نیست.در شرایط امروز جامعه کار آمد باشد.

این پنج کتابی ست که اکیدا توصیه می کنم:

ظلم،جهل،برزخیان روی زمین،نوشته محمد قائد.انتشارات طرح نو
صفحه به صفحه این کتاب بی نهایت کارآمد را می توان بارها و بارها خواند و در موردش اندیشید.اگر کتابی باشد که بخواهم به همه کس اجبار به خواندنش کنم همین کتاب است.ماست های چکیده را از دل ماستی با حجمی چند برابرش بیرون می شکند،اگر چکیده این کتاب 380 صفحه را بگیرند بعید می دانم از 379 صفحه کمتر باشد.خواندنش اوجب واجبات،از نان شب واجب تر

جامعه شناسی،نوشته آنتونی گیدنر،ترجمه حسن چاووشیان.نشر نی.
هر یک از بیست و دو فصل این کتاب را می توان جداگانه خواند و یا تدریس کرد.برای کسانی که حوصله خواندن کتابی 1074 صفحه را ندارند، این مزیت را داراست که می توان یک فصلش را که به دردت می خورد را جدا کنی و بخوانی.بعد از خواندنش مشخصا احساس می کنی زاویه دید به جامعه و انسان ها و روابط انسانی بسیار باز تر می شود.یک کلام عالی ست و مناسب چند بار خواندن.

تاریخ ایران مدرن،نوشته یــــِرواند آبراهامیان،ترجمه محمد ابراهیم فتاحی.نشر نی
تاریخ معاصر ایران از زمان قاجار تا سال 1384 به خلاصه ترین شکل ممکن و بی طرفانه.مناسب حال هر ایرانی که خواهان سرک کشیدن در تاریخ ایران مدرن است،ولی حال و حوصله وقت گزاردن ندارد و خواننده ای حرفه ای نیست.با خواندنش در هر مجمع عمومی ِ تاریخ حرفی برای گفتن خواهید داشت

دفترچه خاطرات و فراموشی،نوشته محمد قائد،طرح نو.
مجموعه ای چند مقاله مثال زدنی از محمد قائد.اگر مایل به خرج یازده هزارتومان برای خود کتاب نیستید - که من البته دوست داشتم کتابش را بخرم - می توانید به اینجا بروید و از سایت خود نویسنده دانلودش کنید.بی اغراق،بهترین مقاله زبان پارسی که تا به حال خواندم

اما آیا این هنر است؟،نوشته سینیتا فریلند،ترجمه کامران سپهران.نشر مرکز
من قریب به ده کتاب در مورد فلسفه هنر خواندم،از کتابهای درسی اش گرفته تا کتاب های مشخصا در حوزه فلسفه آلمان هستند تا همین کتاب «حقیقت و زیبایی»  بابک احمدی.باور کنید هیچ کدامشان به اندازه همین کتاب 190 صفحه ای کارآمد نیستند و تاثیر گذار.

کتاب پیشنهادی محض سرگرمی،
«مارک و پلو» نوشته منصور ضابطیان.نشر مثلث.
مناسب برای خواندن در هر زمان،در هر مکان،در هر سن،برای هر سلیقه و...


پنج کتاب پیشنهادی من اینها بودند.هر کسی که گذرش بر اینجا افتاد اگر امکانش هست پنج کتاب بگوید.برای جمع دوستانم می خواهم لیست را ببرم