صفی ده متری ست و پس از اینکه چند نفر دیگر سوار تاکسی می شوند و می روند،دیگر جلوی من کسی نمانده و عنوان پر افتخار نفر نخست صف نصیب من شده.همگی خوشتیپ و ارایش کرده اند و سنگینی نگاهشان خبر از غور در بحر تفکر دارد.ولی از خوش شانسی،دیگر از تاکسی و ون خبری نیست و مسافرانِ منتظر هستند که به انتهای صف اضافه می شوند.طول صف زیاد شده و آرامش پیش از طوفان را حس می کنم .می توانم حدس بزنم که پایه های رفتارهای متمدنانه ایرانی با این صف دراز سست شده و عن قریب است که با ورود یک ون،نظم صف بشکند.در همین اثنا ون سبز رنگ، از دور رخی نشان می دهد و نزدیک می شود.هوار "دانشگاه" راننده که بلند می شود؛ ناخودآگاه جمعی بر خود آگاه فردی غلبه می کند و جمعیت تا پیش از این متمدن؛مانند رمه گــاوسپندی به سوی در خودرو حمله ور می شوند.؛با این حال غمی نیست که من نفر اولم.دز جنتلمنی خونم بالا می زند و اجازه می دهم دختر خانمی که پشت من ایستاده نخست برود.بی تشکر می رود و دختر پشت سر او به تبعیت از او و بعد پسر دیگر و انقدر ادامه پیدا می کند تا اینکه ون پر می شود .خانم دیگری به من می گوید :"آقا میشه بیاید این طرف؟" می آیم این طرف و او هم در کنار راننده ون می نشیند و می روند !؛
احساس بی عرضگی به من دست داده و تعدادی که نتوانستند سوار بشوند دور هم ایستادند.پسری را می بینم که او هم، هم مسیر من است و در حین اینکه سیگار می کشد از دور نظاره گر رفتار گله وار است.هم دردیم و به من می گوید که : "دانشجو ها رو نگاه کن"کمی در کنارش می ایستم و حرفهای روزمره می زنیم.از حذف یارانه ها و مشکلات مردم. مجددا به صف می روم تا ون بعدی بیاید.ولی او همان دور ایستاده و سیگار می کشد.ون دیگری می اید و من نفر نهم هستم.همه سوار می شوند و نوبت سوار شدن من که می شود می آید و سیگارش را خاموش می کند و از راننده می پرسد "دانشگاه؟" و می رود که سوار بشود.سرش تنها ده سانتیمتر با سر من فاصله دارد.به اعتراض می گویم:
ـ آقا
کمی نگاهش می کنم و او خودش را به کوچه علی چپ زده
ـ اِ آقا نوبت شماست؟
این را در حالی می گوید که به زور دارد من را به عقب می راند تا سوار بشود
ـ نه آقا سوار شو برو،نوبت خودته
ـ بیا سوار شو،بیا،بیا
ـ نه آقا،سوار شو برو،ماشین هست با بعدی میام من
وای نگو که درکت می کنم! صف ماشینای هفت تیر-نوبنیاد رو که به یاد میارم لرزه به تنم میفته!
ReplyDeleteاین ملت آدم بشو نیستن!
به هر میزان که حکومتی نتواند نیازهای روزمره مردم را تامین کند رفتارهای غیر مدنی را در میان مردمش نهادینه می کند . به نظرم در سالهای آینده چنین مشکلات اجتماعی را بیشتر خواهیم دید
ReplyDeleteخانم دانژه
ReplyDeleteخودمان را تافته جدا بافته نپنداریم
وقتی فرهنگی بیمار باشد تا زیرین ترین ابعاد فکری اعضایش نفوذ می کند
چه بسا که روز و روزگاری من و شما هم چنین رفتارهایی کنیم
و این روز و روزگار از گذشته دور تا اینده را در بر می گیرد
جناب برزین
امیدوارم که این گونه نشود.
هر چند امیدواری ای واهی باشد
من هرگز هرگز نه حق کسی رو ضایع میکنم و نه هرگز تا جایی که زورم برسه میذارم کسی حق منو بگیره .
ReplyDeleteاینکه ادم خودش رو معطل کنه باور کن از مشکلات مملکت چیزی کم نمیشه . بهرحال از رفتار جنتلمنانه تان سپاسگذاریم.
با سلام ممنون که مرا خواندید وحشتاک ترین قسمت قضیه زمانی است که کسی زیر دست و پا فریاد می کشد و تقاضای کمک دارد ولی همه سمعکهایشان را لب طاقچه جا گذاشته اند
ReplyDeleteپیشنهاد میکن فکری به حال بخش نظراتتان بنمایید از صف اتوبوس و ون به مراتب بیشتر انسان را آزار می دهد
سلام دوست
ReplyDeleteیاد دوستی می افت ام که از ان جنبش سبزی های پیش رو بود و این اواخر عجیب سر خورده. از اسباب سر خوردگی اش هم یک همین رفتارهای آدم های مان بود . می گفت هر جا که جماعتی از این ملت را کنار هم می بنی حال ات به هم می خورد از رفتارشان و ما به خاطرشان چنین شدیم و چنان... قسم می خورد که دیگر قدمی هم بر نخواهد داشت در راهی که بداند منافع جمعی در پی دارد.
نمی دان ام خوی استبدادی است که بر ما چیره شده و این گونه تربیت مان کرده یا خوی ما مستبدان را بر دوش مان نشانده. هر چه هست دریغ است و درد . علی الخصوص که اندک رفتار های متفاوتی که از دوستان سر می زند به قصد اصلاح و خودسازی را بی تاثیر تر می بین ام از آن چه باید باشد که "النادر کالمعدوم"
از اين دست صحنه ها زياد ديده ايم همه مان . ولي به عنوان يك خانوم چه در مجردي و چه در متاهلي يادم نيست آقايي از اين دست جوانمردي ها كرده باشد و نوبت اش را به من بدهد .
ReplyDeleteو " صف " فكر كنم تنها در ايران و كشورهاي منطقه معنا داشته باشد .
مهدی جان
ReplyDeleteیکی از دوستان من نیز نظیر چنین حرفی را اتفاقا می گفت،وقتی زمان راه انداختن کتاب فروشی اش حسابی آزارش داده بودند.به هر حال مشکلات فرهنگی عمیقی داریم و این طور به نظر می رسد که کمتر کسی میل به گوشه چشمی داشتن به آنها را دارد.
خانم الی
خب من هم اگر چند باری اینکار را کردم اشتباه کردم ! کمتر چیزی به بدی سنگینی نگاهی ست که انگار از روی وظیفه کاری را انجام دادی.ما هم مثل دیگران.مثل " گاو" زین پس سر به پایین می اندازم و می رویم.البته توفیقاتی هم داشته ام ! دیگر بسیار کمتر از سابق سلام و علیک می کنم
سلام دوست عزیز
ReplyDeleteبه مطلب خوبی اشاره کردی
اتفاقا مدتی می شه که به این نتیجه رسیدم مردم ایران به هیچ عنوان مردمان فرهیخته ای نیستند
آیا دموکراسی در کشوری با این سطح فرهنگ توده فایده ای داره؟
کم کم دارم به این نتیجه می رسم که این مردم لیاقتشون همون احمدی نژاده
بی خود نبود که افلاطون با دموکراسی مخالف بود و صحبت از آریستوکراسی می کرد
دموکراسی، اما برای نخبگان
البته در اینکه اعتقادات و انتقادات و اعتراضات ملت همیشه درصحنه ما اقیانوسی است به عمق یم سانتی متر هیچ شکی نیست اما میزان تساهل و تسامح شما هم کمی بیش از حد انتظار است:)
ReplyDeleteشبیه این واقعه هر روز اتفاق میافتد ... و تو این فرهنگ نشانه ای از زرنگیه ... و اگر جنتلمن بودی به حساب بی ارزگی ات گذاشته میشه ...
ReplyDeleteاونوقت دائم هم دلمون میخواد آزاد باشیم ... دمکراسی داشته باشیم ...
با این فرهنگ چیزی جز آنارشی سراغمون نمیاد...
سلام
همیشه باید یکی تذکر بده. یکی هشدار بده. یکی آگاه کنه. چرا این طوری هستیم؟
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteجالب است سوار تاکسی شده می گوید نوبت شماست؟!
محمد جان
ReplyDeleteموافق نیستم
افلاطون هم اگر چنین حرفی زده محدود در دوران خودش بوده،هر چند ایراداتی که به دموکراسی وارد کرده قابل توجه است
ولی در این دوره و زمانه؟
مردم اگر حقشان احمدی نژاد بود در این تعداد جمع نمی شدند و اعتراض نمی کردند
کاستی ها و نقاط قوت خود را بشناسیم و در جهت رفع شان کوشش کنیم.چنانچه کوتاه باییم دست در دست ارتجاع گذاشته ایم
خانم نیکا دل
اتفاقا چندان هم این طور نیست،گاهی که احساس می کنم : "نرود میخ آهنی در سنگ" چنین می شود
شیطان
همان که محمد گفتم با کمی تعدیل
ندا
نام سابق چه شد؟
انقدر باید گفته شود تا در ضمیر ناخودآگاه ملت جای بگیرد
اصلاحات فرهنگی پروسه ای زمانبر است
محمد رضای عزیز
بیشتر حیرت آور بود
دیدی چیزی رو مطلقا توقع نداری از کسی برات اتفاق می افته
از همان ها
!
پز روشنفکری و سیگار بر لب و این هم رفتارش،واقعا عجیب بود
اتفاقا با همین چیزای کوچیک می شه فرهنگ عمومی رو سنجید. راه درازی در پیشه
ReplyDelete