Tuesday, March 15, 2011

53


حتی باور کردنش هم دشوار است،دو ساعت است که نشستم و در مورد خرس های گریزلی و قطبی دنبال مطلب و تصویر می گردم،ولی تک تک سایت های مرتبط با آنها فیلتر شده اند،باور کردنی نیست.دیگر اینها و سایت های مربوطه چه خطری می تواند داشته باشد که فیلتر شده ؟شرم بر این سفاهت روز افزون.دیگر باید تنبلی را کنار بگذارم و بروم و اینترنت پر سرعت ( عجب عنوان پارادوکسیکالی،مثل اینکه به فولکس قروباغه ای های عهد بوق بگویی سریع در دنیای امروز!) راه بیندازم.فقط می توانم بگویم تلخند می زنم و حیرت کردم.
 
 

Friday, March 11, 2011

در قامت شعر داستانی  از عقابی نقل است که به تیز پروازی خویش در ابر ها  می نازد،در سینه آسمان تیری می خورد و از عرش به فرش فرو می غلتد.به انتهای تیر که نگاه می کند،پرهای خویش را می بیند  و گفته ای به یاد ماندنی سر می دهد:ز که نالیم که از ماست که بر ماست.


خـَمناله عقاب مذکور در داستان،برای سالها افسانه ای را نقل زبانها کرد و روحیه ای صد درصد غیر انتقادی را دامن زد؛که حتما اشکال در ماست که  مشکلی پیش می اید، و گرنه دیگران بی تقصیرند و  باید خود سازی کرد.در روز جهانی زن که همه جا حرف از زن و حقوقش در میان است،بد نیست نیم نگاهی وجود داشته باشد که در عدم رعایت حقوق اقلیتی،هم قانون و هم قوم مذکور و هم قوم غاصب مقصرند

زن های بسیاری گمان می برند که وضعیت فعلی زنان در ایران،برخاسته از منفعل بودگی خود زنان است.در قاموس امتحانات دانشگاهی باید به این فرض نمره تک داد،چون نا خواسته چند فرض دیگر را مطرح می کند که: حق دادنی نیست،بلکه گرفتنی ست،و مردان موجوداتی هستند که کوتاه بیایی آماده سوء استفاده هستند.فرض ثالثی را هم مطرح می کند که در کشوری مردم سالار هستیم که به محض زبان باز کردن زنان،قانون به نفع شان تغییر رویه می دهد.

هنوز چند ماهی از پرونده غریب ناصر محمد خانی و شهلا جاهد نمی گذرد.پس از پایان پرونده،سالم جان به در بردن ناصر تعداد زیادی را سوزانده بود.به هر حال او خلاف قانون رعایت نکرده و قانون ما زیر آبی رفتن مرد ها را مجاز می شمارد.اینکه تا چه میزان مردم در تصویب قانون به صورت غیر مستقیم نقش دارند محل مناقشه ست.

بهبود شرایط فکری و فرهنگی ما در گرو همکاری دو جانبه دو طرف است.همان طور که مهریه پایین گرفتن نیازمند قوای عقلانی قابل قبولی از زنان است،به رسمیت شناختن حقوق طبیعی زنان نیز از قوای عقلانی متعادل انتظار می رود.از زنان و دخترانی که سبیل قجری دارند بگذریم،بعید به نظر می رسد که زنانی - حتی در کنار خیابان - به کرات از سوی مردان مورد ازار قرار نگرفته باشند.وقتی نیروی قضاوت نیرومندی در کار نباشد و فرهنگی وجود نداشته باشد که این قبیل اعمال را تقبیح کند،احتمال انجام هر کاری می رود.

حالا که دستمان در قانون گذاری کوتاه است و لایحه ای مترقی نظیر «حمایت از خانواده» در مجلس براستی مردمی مطرح است،بهتر است که مردان بی پز و ادا وارد گود بشوند و فرهنگ سازی کنند.در یکی از آزمایشگاهها که در زمان استراحت با گروهی که بالاجبار در آن قرار گرفته بودم،بیرون رفته بودیم،جماعت ذکور را می دیدم که با چشمانشان مشغول خوردن گروه دتخران بودند.وقتی که به طعنه می گفتم مثل طعمه ی ِ حیوانی نگاه نکنید یکی از آنها گفت که ما به تو هم به چشم حیوان نگاه می کنیم ؛و در این کشور از این دست کفتارها کم نیستند.زندگی در کشوری که فرهنگ و حاکمیت و قانونش به حمایت از دو جنس می پردازد،به مراتب راحت است.در بد بینانه ترین حالتش برای مرد غیور این دلواپسی کم رنگتر است که زنان نزدیکش - مادر،همسر،خواهر،دختر- به اجتماع می روند.که قانون و فرهنگ کشورش حامی ایشان هستند.فرقی نمی کند در اجتماعی که دو جنس با یکدیگر در کنش هستند،راحت تر یستن یکی به نفع دیگری هم هست.

Thursday, March 3, 2011

منطق ِ تازه



جزیره هاوایی را از نظر روی سطح آمدن مواد مذاب می توان یگانه دانست.مواد گداخته براحتی بر روی سطح زمین می آیند و جاری می شوند.هر ناظر خارجی به سادگی می تواند روان شدن مواد مذاب را بنگرد.بر عکس این،در اتشفشان ها،یک لایه از مواد مذاب که مجال بیرون آمدن را نیافته و سرد شده است،از ریزش باقی مواد مذاب به بیرون از دهانه جلوگیری می کند.فشار به حداکثر می رسد و در زمان بسیار کمی سد متلاشی شده و مواد مذاب کیلومتر ها به هوا پرتاب می شوند و حجم قابل توجهی خاکستر وارد فضای جو می کنند و خرابی های فراوان به بار می اورند و زلزله های کوچک را حادث می شوند.

اعتراض ها و تظاهرت در جوامع باز را می توان به روان شدن مواد گداخته در جزیره هاوایی تشبیه کرد.مردم راحت به خیابان می آیند و با نظارت پلیس و حکومت،حرفشان را می زنند و اقامه دلیل می کنند.اگر قانع کننده نباشد در عوض از تمرکز فشار جلوگیری می کند.هر اقلیتی در صورت رعایت کردن قانون اساسی کشور چنین اختیاراتی را دارد.مسلمانان راحت می توانند در کشوری نظیر آمریکا اعتراضشان را به گوش حکومت برسانند.ممکن است خرابی هایی داشته باشد،ولی هزینه هایش زیاد نیست؛کما اینکه روان شدن مواد مذاب هم در بدترین حالت چند خانه ای را ویران می کند و درختانی را می سوزاند.

عکس آن در جامعه بسته،اگر حکومتی سدی شود تا در برابر اعتراضات مردمی تاب بیاورد،فشار ها در بطن جنبش بیشتر و بیشتر می شود و جنبش نیرومند تر می شود.تا دست آخر سد را متلاشی کرده و غرش خشم آفاق را بیدار کند.شاه راحل آنقدر در برابر جنبش مردمی سرکوب کرد و خودش را به کوچه علی چپ زد تا دست اخر با رعشه،در سیمای حکومتی ظاهر شد و خطاب به مردم  گفت:"من نیز صدای انقلاب شما را شنیدم" و سپس تعدادی سوگند و قسم یاد کرد تا اصلاحات صورت دهد.روز آخر در فرودگاه با گلوی از بغض ورم کرده به خبرنگار می گفت که برای استراحت و درمان مدت کوتاهی را به خارج از کشور می رود.در حالی که وزرا و نزدیکانش خم می شدند و دستش را می بوسیدند.رایحه غلیظ چپه شدن به مشامش رسیده بود و دستش آمده بود که این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست

تاریخ را شاید بتوان کسل کننده یافت،ولی نمی توان به سادگی از کنار درس هایش گذشت.حکایت همچنان همان است و زمان به جلو کشیده شده.در یک نگاه بدبینانه اگر آمارهای حکومتی را بخواهیم معیار قرار بدهیم سال گذشته سیزده میلیون نفر حق اعتراض داشتند.سه میلیون نفری در پایتخت که اکثریت را تشکیل می دهد به خیابان ها آمده بودند و اعتراض داشتند.حاکمیت سد شد و فشارهای روانی در مردم متمرکز گشت.حکایت همچنان باقی ست و بیست ماه قضیه کش آمده و روز به روز از نفوذ حاکمیت کمتر شده و مردم نیرومند تر و معترض تر شده اند،دیگر حتی تهدید ها هم افاقه نمی کند و پرونده اش همه جا باز است و فیلتر گسترده و سرکوب شدید - اگر موثر باشد - نوشدارو بعد از مرگ سهراب است.

برادران  مهربان بسیجی به جای نشاندن تکه سرب ها در جوارح و جوانح جوانانِ مردم و یا الفاظی نظیر «جــِرت میدم» و یا «پدر سگ بی شرف» به دختر هاشمی رفسنجانی، بد نیست که کمی قوای ذهنی را به کار بیندازند.به کار انداختن مغز شاید گلوکز موجود در بدن را بسوزاند ولی دستکم خلق الله را از شر یکدیگر حفظ می کند.پاک کردن صورت مسئله علاوه بر اینکه پیام اور بی خردی حلال است؛ مشکل را فربه تر می کند.

مرگ بر فلان و مرگ بر بهمان خنکای دل سفیهان شده و عرق شرم عاقلان.در کشورهای مترقی چند سده ای هست که این ادبیات کنار گذاشته شده است.به گمان من با رویه ای که حاکمیت خاصه در این چند وقت اخیر پیش گرفته،جنبش گرین از یک حرکت خودجوش و ناخودآگاه ششصد و بیست روز پیش،بدل می شود به یک حرکت مردمی منسجم که فقط مجالی برای غریدن می خواهد و از هر زمان دیگری نیرومند تر است.فقط بیم آن می رود که تاریخ تکرار شود و نتیجه همان شود که بود.باید دید که چه کسانی از تاریخ درس می گیرند و چه نسخه ای برای رفتارشان می پیچند.
http://up.behtarin.com/images/31009806968200274312.png