صبح ها که از روبه روی اکواریوم رد می شوم،ماهیانی که شب تا صبح را بدون غذا سر کرده و گرسنه اند ؛و از طرفی دستشان آمده که لقمه را باید از دست چه کسی بگیرند،تمام مسیری را که من در طول اکواریوم طی می کنم،آنها از درون آب همراهم می ایند.گاهی که شیطنتم گل می کند این مسیر را چند بار رفت و برگشت می روم و می آیم و آن گرسنه خیکان مدام این مسیر را همراه من می آیند و بر می گردند تا دستکم اگر غذایی از لطف ملوکانه من به دهانشان رسید زود تر قاپ بزنند و بخورند.لطفش اینجاست که خواسته یا ناخواسته احساس قدرتی دست می دهد و تا حدودی هم جنونش ارضا میشود.البته خوشبختانه آنقدر ساده نیستم که این دست و پا جنباندن را دال بر محبوبیت خویش بدانم.آنها دغدغه سیر بودن دارند و هر دستی که فراز آب برسد را می بوسند.زمانی هم که سیر شدند می روند به سراغ لانه و قلمروی خویش،در این زمان هر چقدر بالا و پایین بروی و خودت را به در و دیوار بزنی فایده ای ندارد و شکم که پر شد دیگر همه چیز را فراموش می کنند و نگاهی عاقل اندر سفیه می اندازند و خلاص.
اینرا از آن جهت می گویم که اربابان قدرت در پی ارضای جنون خویش،گوشه چشمی هم به جمعیت روان و دوان به سوی خویش داشته باشند که چه وضعیتی دارند و ناظران در دور نشسته،دویدن زیردستان در پی کسب توشه و یا فعالیت کاسه لیسان را مدلول محبوبیت نپندارند.شکم خالی هر دستی را که غذا بر روی آب بریزد را می بوسند.دم جنباندن ماهی نه از بهر محبوبیت، که برای جور کردن آذوقه است.گویا در این برهوت، خیک خالی زودتر از آنچیزی که گمان می رود مغز را از کار میاندازد
پ.ن: این پست کاسنی را بخوانید و بخندید![کلیک]؛