Monday, February 28, 2011

50

یک روز یکی مخالفانش را خس و خاشاک می نامد،فردایش یکی سگ می گویدشان،پس فردا دیگری می گوید سوسک و دیگری می گوید آنفولانزا.زبان همان است و قبا همان،فقط راوی اش تغییر می کند.آیا همین ادبیات به کار رفته با ناموافقان،معیار خوبی برای فهم میزان مردمی بودن یک حکومت نیست؟

Friday, February 25, 2011

49

چندی پیش یکی از برادران غیور افغانی،در یک اقدام شجاعانه دماغ و گوش های بانوی نوجوانش را برید.خبر در رسانه های انگلیسی زبان به سرعت صدا کرد و دخترک بی نوا به آمریکا منتقل شد.بر روی او عمل جراحی صورت گرفت،عکسش بر روی شمارگان زیادی از مجلات رفت،با سران ایالات متحده ملاقات کرد و در نهایت  اعضای از دست رفته اش  بازسازی و یا ترمیم شد.

در کشورهای پیشاقبیله ای،نظیر پاکستان و افغانستان،ظلم و جفا در مورد انسانها با معیار ها امروزی حد و حصر ندارد و در مورد زنها این مشکل حادتر نیز هست.در کشوری نظیر آمریکا که چنانچه مردی علیه همسرش اعمال خشونت کند،زن می تواند از او شکایت کند،طلاق بگیرد و اموالش را مصادره کند و یا حتی به زندان بیندازد،قابل پیش بینی ست که نشان دادن چنین تصویری از یک کشور جهان سومی،چطور این کشور را در نظرش خار و ذلیل می کند و یا نظرش را مخدوش تر می سازد.بسیاری از رسانه های بصری کشور های غربی مترصد دریافت چنین اخباری هستند تا بر روی آن زوم کنند و با اغراق سخن بگویند.پس از آنکه دختر مهاتما گاندی در هند به قدرت رسید؛برنامه ای تنظیم کرد که از آن کشور خبر هایی این چنین زننده خارج نشود و به بیرون درز نکند.خبر دادن همان و آبروی کشور رفتن همان.

ماجرای سکینه محمدی آشتیانی برای مدتها در تیتر رسانه های بین المللی بود و چند روز پیش خبرنگاران آلمانی که برای مصاحبه آمده بودند و به اتهام جاسوسی در زندان بودند،آزاد شدند و پنجاه میلیون تومانی هم برای آزادی شان پرداخت شد.می توان حدس زد که پس از بازگشت به کشور متبوع اخبار خوشی به سوغات نمی برند.

پرسش اینجاست که در جهانی که بدل به دهکده شده و هر آن رسانه ها مترصد دریافت خبری هستند تا دمار از روزگار دیگری در بیاورند،حاکمیت تا چه میزان حواسش هست که چه خبری را اشاعه می کند؟

ژان بودریار - متفکر فرانسوی - اصطلاحی دارد به نام  فراواقعیت.از نظر او تلویزیون و رسانه ها دیگر برای ما فقط «بازنمایی» نمی کنند،بلکه چیستی دنیایی که ما واقعا در آن زندگی می کنیم را برای ما تعریف می کند.دیگر واقعیتی به عنوان آن چیزی که اتفاق افتاده است وجود ندارد،بلکه در عمل همان چیزی که تلویزیون و رسانه ها برای مردم به عنوان رویدادی جهان تعریف می کنند واقعیت است.

برای یک خارجی که وسیله ارتباطی اش رسانه های بصری ست،واقعیت آن چیزی نیست که دقیقا اتفاق افتاده است،بلکه آن چیزی ست که رسانه ها نشانش می دهند.برای مدتهای طولانی که رسانه ملی یگانه راه برقراری با جهان خارج بود،ایالات متحده کشوری ناامن بود که همه تفنگ داشتند و پسر بچه ها بر روی هم اتش می گشودند.بعد ها که شبکه های ماهواره ای بیشتر شدند تصویر دیگری جای تصویر سابق را دارد می گیرد.

در جهانی چنین،تمرکز بر روی اینکه چه خبری از ایران به بیرون داده می شود اوجب واجبات است. در این سالها چه تصویری از ایران به بیرون نشان داده شده است؟مردمی که پرچم کشورهای غربی را به آتش می کشند،مدام در حال مرگ بر فلان گفتن هستند،زن ها را سنگسار می کنند،حقوق اقلیت ها رعایت نمی شود و...

به گمان من حتی اگر از همین حالا هم رسانه های وطنی و خارجی مجیز گوی ایران و مردم و امکاناتش باشند،باز هم سالیان سال طول خواهد کشید تا از ایران به عنوان کشوری صاحب تمدن و دیگر صفات پسندیده یاد کنند.جایگزین کردن تصاویر پروسه ای زمان بر است.ایرانیان - و مخصوصا ایرانیان خارج از کشور - بهتر است با این واقعیت کنار بیایند که متاسفانه تصویری به هنجار از ما در دیگر کشور ها وجود ندارد.هر چند که وجود مهاجرین و وقایع سال گذشته تا حدودی وضع را بهتر کرده،ولی تصویر کلی همان است که ذکرش رفت.

کشوری که آبرویی در منطقه ندارد،در مناسبات سیاسی جدی گرفته نمی شود،سرمایه گذران خارجی به سمتش نمی آیند،توریست ها از آن می رمند،مهاجرانش در کشورهای مترقی با مشکلات عدیده مواجه اند و... استفاده درست از رسانه ها و کمی سیاست مدارانه رفتار کردن می توانست بخش بسیار زیادی از مشکلات ما را حل کند.نقدا که در دنیا اگر ما را بشناسند به عنوان محور شرارت است و لا غیر.باید دید در اینده رویه تغییر می کند و یا در بر همین پاشنه می چرخد.

Monday, February 21, 2011

از کمر درد تا روان درد اجباری

کمرم درد می کند و از فعالیت های فیزیکی درمانده ام.نشسته ام پای لب تاپ.این وبلاگ که فیلتر شده،ولی خوشبختانه صفحه مدیریت اش را نتوانستند فیلتر کنند و می شود از گودر اش استفاده کرد.می خواهم ببینم در بین صد و بیست وبلاگی که نیم نگاهی به آنها  دارم کدامیک مطلبی به روز کرده.خودشان که فیلتر شده اند ولی دستکم می توان به کمک گودر مطالبشان را دنبال کرد.سرعت اینترنت پایین است.بعد از مدت مدیدی می بینم که گودر هم فیلتر شده.

کثافت...کثافت...کثافت...
چند تا لیچار با صدای بلند بار می کنم و سرم را می گیرم بین دست هایم .کلافه ام،صفحه فیلترینگ رو به رویم باز شده.به خود می گویم که بگذار یکبار ببینم چه ارمغانی برای ما دارند.به رجا نیوز می روم.به تیتر ها نگاهی می کنم که به شرح زیرند


 يك روز آرام براي تهران با وجود فراخوان گسترده جریان خارجی فتنه/ ایران برای ورود قدرتمند به تحولات منطقه مهیا می‎شود

اشتراك نظر اتفاقي!داوران جشنواره‌هاي فجر و برلين و بي‌بي‌سي در مورد فيلم فرهادي


تحقق پیش‏بینی رهبرانقلاب درباره‌سرنوشت‌مشابه نامبارک با بن‌علي و پهلوي



طراحي تيم‌هاي‌ترور منافقين براي‌ناآرامي و ادامه‌ كشته‌سازي‌در تهران

دست به یکی کردن هاشمی، موسوی و جاسبی برای وقف غیرقانونی/ رفسنجانی: ممکن است روزی نظام ما ولایت فقیه نداشته باشد

پايان 40 سال فرصت‌طلبي/ ناگفته‌هاي پرونده ساواك موسوي و تحركات تحميلي او بعد از انقلاب

تأکید بر مفسد فی‌الارض بودن سران فتنه و هشدار در مورد ریاست خبرگان

شعار "مرگ‌بر ساکتین" برگرفته از زیارت‌عاشورا/ مردم نه‌تنها اعدام‌سران‌فتنه بلکه حذف سیاسیون ساکت را می‌خواهند

حمايت آشكار جنايتكار شماره‌يك دنيا از سران فتنه و حمله به احمدي‌نژاد

قيام مردم تهران و قم عليه عاملان غائله 25 بهمن/آيات عظام مکارم، صافي، نوري و وحيد دروس خود را تعطيل‌کردند

ضرورت نقش آفريني شورای 3 نفره دستگاه قضایی در مجازات سران فتنه

سینمای ما نه ملی است و نه مردمی/ وقتي شاخك‎هاي حاتمي‌كيا جوانان را عصيان‌گر و بريده و پدرانشان را نااميد و مهاجم مي‌بيند

ناکامی جریان فتنه در دانشگاه شریف با حضور به موقع دانشجویان انقلابی

جزئيات جديد از تحركات روز گذشته تيم‌هاي ترور و اخلال منافقين در تهران/ فراخوان حزب الله برای حضور در تشییع پیکر شهید فتنه

جمع نشدن 10هزار نفر در تهرانِ 10ميليوني پس از 10روز كري‌خواني و رفع دغدغه در مورد بازداشت موسوي و كروبي

نگراني امريكا و رژيم صهيونيستي از تكرار انقلاب ايران در مصر/ امریکا: عمر سليمان بهترين گزينه است

و ...

اخبار کاملا بی طرفانه،بدون اهانت و البته مستند.

...

حوصله ام سر رفته  و روانم این روزها اشفته است.نمی دانم در کشوری مستقل و آزاد،با سیاست مدارانی راستگوی،اقتصاد پویا،بوروکراسی سالم و شایسته سالار،مردمانی آزاده،کشوری متحد و بدون تفرقه،مردمانی که یکدیگر را دوست دارند و...

من این روزها چه مرگم است که تا این حد روانم آسیب دیده است؟




Saturday, February 19, 2011

چه بخوانیم

اینکه یک درخت تا چه میزان رشد کند،بسته به شرایط محیطی،کودی که پای درخت ریخته می شود و یا به طور طبیعی دریافت می کند،آب و هوا،استمرار تغذیه ی ِ آبی و سست و یا سفت بودن خاک منطقه و ... می تواند کوتاه و یا بلند باشد،سبز باشد و یا نه،چوبش سخت باشد و یا سست.در جنگل های آمریکای شمالی درخت های سکویا تا صد و ده متر رشد می کنند و بیش از هزار تن وزن دارند،در مناطق خشک  و صحاری یک خار هم به سختی می روید.در پروسه تکامل درختان مدام  و به مرور زمان کوتاه تر و یا بلند تر می شوند.

مغز انسان ها را می توان به درخت ها تشبیه کرد که بنا به شرایط محیطی در پروسه ای کوتاه و یا طولانی تکامل می یابد.به هر میزان که داده های مستند تر و یا منسجم تری به ذهنی داده بشود و آموزش منظم تری ببیند،ذهن دقیق تر و موشکاف تر می شود.زبان پرورده می شود و پیشرفت شتاب می گیرد.در عوض هر چقدر پرداخته های ذهنی مبهم تر،گنگ تر،نا منظم تر باشند ذهن و مغز گیج می شوند و مشبه به کلافی سر در گم که توان حلاجی امور و مسائل را از دست می دهد.جامعه ای که می سنجند که چه چیزهایی را باید خواند،نسل های بعدی شان را حرفه ای تر می پرورانند و جامعه ای که آموزشی مغشوش می دهد،یک یا چند نسل را پا در هوا می کند.

بنا بر این اصل که : " به هر میزان کتاب بهتری را بهتر بخوانی،ذهن بهتری داری" قصد دارم تعدادی کتاب خوب را با نظر سنجی از دوستانم جمع و لیست کنم تا با حداقل مطالعه بیشترین بازده را داشته باشیم.از دوستان تقاضا دارم که حداقل پنج کتاب کارآمدی را که طی مدت اخیر خوانده اند معرفی کنند.امیدوارم لیستی حداقل با پنجاه کتاب مفید و موثر داشته باشیم.محدودیتی در اینکه در چه ژانری باشد در کار نیست.در شرایط امروز جامعه کار آمد باشد.

این پنج کتابی ست که اکیدا توصیه می کنم:

ظلم،جهل،برزخیان روی زمین،نوشته محمد قائد.انتشارات طرح نو
صفحه به صفحه این کتاب بی نهایت کارآمد را می توان بارها و بارها خواند و در موردش اندیشید.اگر کتابی باشد که بخواهم به همه کس اجبار به خواندنش کنم همین کتاب است.ماست های چکیده را از دل ماستی با حجمی چند برابرش بیرون می شکند،اگر چکیده این کتاب 380 صفحه را بگیرند بعید می دانم از 379 صفحه کمتر باشد.خواندنش اوجب واجبات،از نان شب واجب تر

جامعه شناسی،نوشته آنتونی گیدنر،ترجمه حسن چاووشیان.نشر نی.
هر یک از بیست و دو فصل این کتاب را می توان جداگانه خواند و یا تدریس کرد.برای کسانی که حوصله خواندن کتابی 1074 صفحه را ندارند، این مزیت را داراست که می توان یک فصلش را که به دردت می خورد را جدا کنی و بخوانی.بعد از خواندنش مشخصا احساس می کنی زاویه دید به جامعه و انسان ها و روابط انسانی بسیار باز تر می شود.یک کلام عالی ست و مناسب چند بار خواندن.

تاریخ ایران مدرن،نوشته یــــِرواند آبراهامیان،ترجمه محمد ابراهیم فتاحی.نشر نی
تاریخ معاصر ایران از زمان قاجار تا سال 1384 به خلاصه ترین شکل ممکن و بی طرفانه.مناسب حال هر ایرانی که خواهان سرک کشیدن در تاریخ ایران مدرن است،ولی حال و حوصله وقت گزاردن ندارد و خواننده ای حرفه ای نیست.با خواندنش در هر مجمع عمومی ِ تاریخ حرفی برای گفتن خواهید داشت

دفترچه خاطرات و فراموشی،نوشته محمد قائد،طرح نو.
مجموعه ای چند مقاله مثال زدنی از محمد قائد.اگر مایل به خرج یازده هزارتومان برای خود کتاب نیستید - که من البته دوست داشتم کتابش را بخرم - می توانید به اینجا بروید و از سایت خود نویسنده دانلودش کنید.بی اغراق،بهترین مقاله زبان پارسی که تا به حال خواندم

اما آیا این هنر است؟،نوشته سینیتا فریلند،ترجمه کامران سپهران.نشر مرکز
من قریب به ده کتاب در مورد فلسفه هنر خواندم،از کتابهای درسی اش گرفته تا کتاب های مشخصا در حوزه فلسفه آلمان هستند تا همین کتاب «حقیقت و زیبایی»  بابک احمدی.باور کنید هیچ کدامشان به اندازه همین کتاب 190 صفحه ای کارآمد نیستند و تاثیر گذار.

کتاب پیشنهادی محض سرگرمی،
«مارک و پلو» نوشته منصور ضابطیان.نشر مثلث.
مناسب برای خواندن در هر زمان،در هر مکان،در هر سن،برای هر سلیقه و...


پنج کتاب پیشنهادی من اینها بودند.هر کسی که گذرش بر اینجا افتاد اگر امکانش هست پنج کتاب بگوید.برای جمع دوستانم می خواهم لیست را ببرم

Tuesday, February 15, 2011

زمانی تئودور آدورنو گفت :" بعد از آشویتس،شعر گفتن جنایت است".فیلسوف ما، خود یک یهودی بود که صدقه سر عناد ذاتی نازی ها با جهود ها آواره آفاق شده بود،اقوام و نزدیکانش  چنین بختی را نداشتند و توسط فاشیست ها از هستی ساقط شدند،چنین جمله ی ِ احساسی را درست بعد از جنگ جهانی دوم و پس از نابود شدن شش میلیون یهودی توسط آلمانها گفت،در فضای شوم و سنگین پس از جنگ جهانی دوم که یاس عمیقی بر اروپا افکنده شده بود،الحق که گل کردن احساسات شاعرانه وقتی باقی در خون می غلتند دست کمی از جنایت ندارد،خاصه آنکه باقی نزدیکان و اقوام در قید حیات نباشند.

در فضای امروز ایران وقتی وبلاگ هایی نظیر این *می نویسند :


امروز خیابان خبری تازه نداشت
 بانگی به دهان به غیر خمیازه نداشت
 پاشید ز هم غائله‌شان، از اول
 این دفتر سبز شوم شیرازه نداشت




جای تعجب ندارد،رسانه های وطنی نگاهی به روی دیگر ماجرا ندارد و هر آنچه که باب میل باشد به اذهان حامی اش حواله می دهد،وسوسه وفاداری به واقعیت در میان نیست؛ارضای اوهام طرفدارن اوجب واجبات است.اما وقتی کسی در وبلاگستان حضور دارد و می نویسد و می خواند،می بیند که بر سر بخش قابل توجهی از هم وطنان چه آمده و چه آشوبی بر پاست،به یکباره مسئله ای نامربوط را به میان می کشد و وانمود می کند که  کلا در باغ نیست،دل آدمی می گیرد که وقتی اصحاب قلم و تامل ما این چنین خود را به آن راه می زنند،تکلیف قشر پرت جامعه دیگر مشخص است.

بعید می دانم در دنیای وبلاگستان کسی به اندازه من از سیاست و فعالیت سیاسی بیزار باشد،اما چه باید کرد که وقتی جلوی دیدگانت چنین مسائلی وجود دارد،خود را به آن راه زدن بی انصافی ست.شاید وقتی نمی دانیم مسئولیتی متوجه ما نباشد،ولی در زمان دیدن و دانستن کاستی ها و مشکلات،شانه خالی کردن تا حدودی غیر منصفانه است.باور کنیم که ساخت جامعه ای متمدن،نیازمند مشارکت ذهنی تک تک افراد است.

*البته مطلب مورد نظر را حذف کردند

Sunday, February 13, 2011

برای فردا

وقتی که  موسولینی در ایتالیا و به دنبال او،هیتلر با انتخابات کذایی و محبوبیت ۹۲ درصدی بر مسند قدرت آلمان تکیه زدند؛چرچیل که سایه شوم کمونیست را بر بالای سر اروپای غربی احساس می کرد تبریکات مفصلی به موسولینی فرستاد،بعد ها پاپ هم در مورد موسولینی و هم در مورد هیتلر با اغراق و ستایش سخن راند نظر مردم مذهبی را نیز تا حدودی نسبت به فاشیست ها بهبود بخشید. حتی متفکرانی نظیر مارتین هایدگر و کارل اشمیت و دانشمندانی نظیر ماکس پلانک و الکسیس کارل هم نسبت به فاشیست ها ابتدا نظر مساعدی داشتند.هوش متفکران و  دانشمندان آلمانی و یکپارچگی حیرت آور که ارمغان فاشیست بود سبب شد به سرعت کشور رشد صنعتی را از سر بگذراند.


اما این ابتدای راه بود.آلمان به سرعت به ساخت ادوات جنگی دست زد و با حمله به لهستان آتش جنگ جهانی دوم برافروخته شد.بعد ها زیر پیمانی که با روسیه ِ کمونیست بسته بود هم زد و به آنجا حمله ور شد.فاشیست ها آنچنان بیرحم بودند که برای اولین و اخرین بار در تاریخ،سرمایه داری و کمونیست  - دو دشمن خونی هم - دست در دست هم گذاردند و علیه فاشیست ها متحد شدند.همان هایی که بعد ها جنگ سرد را برای دهه ها هدایت کردند.سربازان متفقین از اتحاد و تلاش از پای جان فاشیست ها تعجب زده شده بودند،هر یک از نازی ها ماشین کشتاری بود برای قتل هایی که برای آنها برنامه ریزی گشته بود.، نازی ها چنان شست و شوی مغزی شده بودند که تا آخرین توان در راه پیروی از رهبر کوشش کند.نازی ها تا آخرین لحظه مقاومت کردند و دست آخر با خودکشی ِ هیتلر و با خاک یکسان شدن پایتخت و دیگر شهر ها،نازی ها راهی ِ تاریخ شدند


در جبهه دیگر کمونیست ها بعد از جنگ جهانی دوم در روسیه،شوم ترین حکومت استبدادی را در تاریخ پدیدار کردند.اپوزوسیون هیچگاه در روسیه قدرت نگرفت و دست آخر حکومت از درون متلاشی شد.نظام حکومتی سلسله مراتبی بود و تنها تایید شدگان که توسط حزب مورد سنجش قرار می گرفتند از قدرت برخوردار می شدند و این بدان معنا بود که از بالا  تا پایین حزب برای چند دهه مسلک فکری یکسانی را از سر گذرانید.


حالا در این گوشه از خاور میانه با موردی رو در رو هستیم که ترکیبی از هر دوی آنهاست.دستکم اگر تردید داشته باشیم از محاسن ان ها برخوردار نیست می دانیم که معایب هر دو را دارد.عزیزانی که راه پویش فردا را در پیش دارند حواسشان باشد که با خاطر سربازان مصری نرد عشق نبازند.اینجا دیگر مثل مصر نیست که ارتش تنها به دندان نشان دادن اکتفا کند،به میان می آید و سلاخی می کند.دوربین های مردمی در سال گذشته تصاویر دلنشینی را ضبط نکردند.در آخرین بلاگ هم در وبلاگ پیشین گفتم که در وضعیت فعلی دچار گیجی شدگی غریبی هستم،از یک سو امید ندارم به انقلاب،از سوی دیگر حاکمیت به هر گونه اصلاحاتی خصمانه می نگرد.باید دید که حاصل عقد دائم کمونیست و فاشیسم بنیاد گرایانه به کجا می خواهد کار را بکشاند.

Saturday, February 12, 2011

خواب هفتم


از این به بعد در اینجا خواهم نوشت.چراغ این خانه هم روشن هست و خواهد ماند و مانند سابق در اینجا نیز خواهم نوشت.ولی فعالیتم بیشتر در آنجاست و نوشته های آنجا در اینجا انعکاس داده خواهد شد و نه بر عکس،البته  در تعدادی از موارد نوشته ها فرق کند.ولی از دغدغه هایم بیشتر در آنجا خواهم نوشت و اینجا پستویی خواهد بود برای نوشته هایی صمیمانه تر،در مواردی که نوشته ها دو وبلاگ یکسان نیست.کامنتها را در خانه جدید پاسخ خواهم داد.

Thursday, February 10, 2011

فیلتر می شویم

آمدم پست جدید را ببینم که شاهد فیلتر شدنم بودم !نمی دانم چرا من یکی را فیلتر کردند که تمام تلاشم این بود که منصفانه بنویسم و به کسی اهانت نکنم.در هر صورت وبلاگ دیگری راه خواهم انداخت و لاجرم باید کمی دست به عصاتر از سابق بنویسم.
ببینم کجا باید بروم

پس نوشت : سپاس از یکی از دوستان آشنا،مثل اینکه تمامی وبلاگ هایی که در سرویس های خارجی می نویسند فیلتر شدن.ضمن تشکر از برادران سخت کوش نیازمند کمی زمان هسم تا ببینم بروم بهتر است یا بمانم و همین جا بنویسم.شاید به بلاگ اسکای بروم.شاید هم همین جا ماندم

41

زمانی کارل پوپر و هربرت مارکوزه،گفتگوی مفصلی داشتند پیرامون اینکه دست آخر انقلاب برای یک کشور مفید تر است و یا اصلاحات گام به گام؟پوپر که خود را طرفدار پر و پا قرص لیبرالیسم می دانست از اصلاحات تدریجی سخن می گفت و مارکوزه که تحت تاثیر مارکس و فروید و نیچه بود از انقلاب و انداختن طرح نویی در تعریف انسان و انسانیت و روابط اقتصادی و اجتماعی نوین حرف میزد.درست است که این گفتگو ها هیچ یک را متقاعد نکرد،اما این حسن را داشت که به عامه مردم حالی کرد که گذر کردن از شرایط موجود دو راه دارد،اصلاحات تدریجی و انقلاب و هر یک با عواقب خاص خود

بیش از سه دهه از انقلاب ایران می گذرد و ما همچنان در گیر بحث هایی چنین هستیم.ایران به خودی خود برای متفکران کشور های خارجی جذابیت های فراوان  دارد،کشوری که در طول یک قرن دو انقلاب را از سر گذرانیده.گاه برخی از فیلسوفان را هم حتی به اشتباه انداخته.میشل فوکو زمانی که به ایران آمد از نخستین انقلاب پست مدرن جهان سخن راند و مقاله های طویلی در بسط شرایط ایران نوشت.بعد ها که فهمید سرش کلاه گشادی رفته و پرت گفته هم حرف خودش را پس گرفت و هم از ایران و ایرانیت متنفر شد.

به گمان من پرسش اصلی و امروزین این است: تکلیف ما چیست؟ما باید دلبسته انقلاب باشیم آنچنان که چپی های قدیم می گویند و یا سر درگرو اصلاحات بگذاریم.

به شخصه علاقه ای به انقلاب ندارم که هرج و مرج های پس از آن را نمی توان پیش بینی کرد.شعار " استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" فقط در شق نخستش تا حدودی کامیاب بوده است.در مورد آزادی که چند گام به عقب رفتیم و در باب جمهوری اسلامی که همچنان نفس خود ترکیب محل مناقشه است.هر چند بعید می دانم چنانچه رژیم شاهنشاهی در راس کار بود مردم تا این حد از دین زده می شدند.

در مورد اصلاحات نیز وضع پیچیده تر است.خاتمی در روزهای پایانی کارش با بغض می گفت :"نگذاشتند ما کار کنیم."اشاره اش به مهره های جناح مخالف بود که هر جا که در توان داشتند از کار شکنی خودداری نکردند.هر چه باشد منافع حزبی از مناتفع کشوری مهم تر بود.پس از اصلاحات هم حاکمیت  که از دوره اصلاحات درس گرفته بود تا آنجا که می توانست مهره های مورد تایید را در رئوس قدرت قرار داد  و حاصل اش اکنون شده سپاه و ارتشی که تمامی سرانش حضور هیچ اصلاح طلبی را بر نمی تابند.در وانفسایی چنین که شرایط این قدر تنگ شده و زیر ساخت هر حرف و هر فرد نا موافقی به غایت سست شده،تعجبی ندارد که نخست وزیر محبوب رهبر پیشین فتنه گر خوانده شود و شیخی که رهبری به او اختیارات ویژه داده بود توسط عاملان حکومتی دانکی نامیده شود.در یک کلام: فشار آنقدر زیاد است که کوچکترین اصلاحات حتی در چهارچوبی که تعیین کردند ممکن نیست.دانستن جرم است و نشریات طراز نخست کشور در حال بسته شدن است و هر صدای نا موافقی بدل به محارب می شود و می روند تنگ دیوار و .... خلاص

من در این وضعیت دچار گیجی عجیبی هستم.گیریم که دوشنبه آینده میلیونی جمیعت به خیابان ها بریزند،چه دستاوردی می تواند داشته باشد؟آیا اصلاحات ممکن است؟ آیا باید کسانی انقلاب کنند؟ و...

داریوش شایگان در واپسین مصاحبه ای که با بی بی سی فارسی ترتیب داده بود،از زبان شاه نقل می کرد که او سیاست تسلیم را در برابر جنب و جوش های انقلابی در پی گرفته بود و بعد از شش ماه کوشش مداوم حکومتش چپه شد و شاه مرحوم راهی کشورهای متحد قبلی شد که محل گربه به او نگذاشتند و ذست آخر در مصر مرد.در ایران فعلی چه خواهد شد.توقع اینکه دل مردم بدست بیاید با شرایط فعلی دور از ذهن است و این طور که از شواهد بر می آید چنین خیالی هم در دستور کار نیست.سیاست تسلیم شدن که بماند،سیاست سرکوب هم که به قوت خودش باقی ست.در شرایطی حتی اگر شما دلباخته حکومت ولایی هم باشید ( مثل شیخ مهدی ) و کمی انتقاد داشته باشید بیخ تفنگ و طناب می روید،وضعیت ما مردم چه خواهد شد؟

آتشفشان ها چند روز قبل از فورانشان،از دهانه خود دود بیرون می دهند،گاهی بخار آب و گاهی پس لرزه،در آخر که ماگما بالا می آید و فشار به حد نهایی خودش می رسد،با چنان فشاری مواد مذاب را بیرون می دهند که تا کیلومتر ها آنشوتر در امان نیستند و حجم غیر قابل تصوری خاکستر راهی ِ اتمسفر می کنند،تلفات زیاد می شود و اکوسیستم منطقه بالکل دستخوش تغییرات گسترده می شود

امیدوارم که بدان جا نرسد.


پ.ن.: دسترسی ام به اینترنت محدود شده،متن را کافی نت و  با کیبورد بی نشان و سر و صدای بالای آهنگ نوشتم،اگر کمی مغشوش بود پوزش

Monday, February 7, 2011

خاک وچو...چه غلطا !؛

اصل ۲۷ قانون اساسی

تشكيل‏ اجتماعات‏ و راه‏ پيمايي‏ ها، بدون‏ حمل‏ سلاح‏، به‏ شرط آن‏ كه‏ مخل‏ به‏ مباني‏ اسلام‏ نباشد آزاد است‏.


                                                           ***


دیروز دو تن از یاران محبوب امام راحلمان که این روزها به اصحاب فتنه در رسانه های ولایی معروف هستند،درخواستی دادند و خواهان اجازه برای تظاهرات مردمی،در حمایت از حرکات خودجوش کشورهای منطقه علیه استبداد شدند.در اینکه چنین درخواستی مشابه اسلافش رد خواهد شد تقریبا تردیدی نیست،اما پیامد های آن چیست.نص قانون اساسی که وحی منزل است و از لاهوت، عدل به همین برهوت جهان سومی رسیده است تا ظرف سه  دهه اخیر اجرا شود و مو لای درز نداشته اش قرار نیست برود.چاره ای نیست که در چارچوب همین یک خط بررسی اش کنیم و به اصل و اساسش کار نداشته باشیم.


مقام بسیار معظم رهبری در طی فرمایشان  گوهر بار خود پس از انتخابات از مردم خواستند که پایبند به قانون باشند و بر طبق قانون رفتار کنند. اینجا هم ایالات متحده نیست که بسیاری از مردم در حمل سلاح آزاد باشند و جز تعدادی از برادران دلسوز سربازان گمنام و لباس های شخصی های مهربان،قاطبه مردم هم بی سلاح بودند و شرطی هم که در قانون ذکر شده لاجرم اجرا می شود

پس ناخواسته دو راه می ماند.یا اصل و اساس قانون اساسی نیم بندمان اجرا نمی شود و یا مردم خواستار تظاهراتی ضد دینی هستند.اگر شق نخست گمان  را درست در نظر بگیریم و شاهد باشیم که طرفداران ِ نظام قانون را اجرا نمی کنند،دعوت به اجرای قانون محل مناقشه است؛شرط جدی انگاشتن قانونی تعهد طرفین به اجرای آن است.زمانی  روسیه و آلمان ِ نازی با یکدیگر قرارداد بستند که حریم مرزها را رعایت کنند،پس از آنکه آلمانها قرارداد را یک طرفه زیر پا گذاشتند،روس ها نیز به دفاع از خود پرداختند و بعد ها ارتش سرخ استالین دمار از روزگار آلمانها در آورد.اگر مردم ایران طبق آمار ها حول و حوش 98 درصد مسلمان هستند،بیمار نیستند که علیه مبانی اسلام تظاهرات کنند و آن را در خطر بیفکنند.پس حاکمیت باید به قانون اساسی پایبند باشد و اجازه برپایی اجتماع را بدهد.


اگر فرض دیگری را وارد کنیم و آن هم این باشد که مردم خواستار ضدیت با مبانی اسلامی هستند،پس حضور دولت و حکومتی اسلامی در راس کار خود به خود منتفی ست و وقتش رسیده که تجدید نظری اساسی صورت پذیرد.ولی با توجه به اینکه نخست وزیر محبوب امام راحل و معممی که چند دهه در راس کار بوده و طرفدار پروپا قرص بازگشت به شعائر ابتدای انقلاب است چنین درخواستی را داده و پیروان فراوانی هم دارند،پس شق دوم هم منتفی ست.


...


خلاصه آنکه اگر کسی دلبسته همین قانون اساسی نیم بندمان  هم باشد،باز هم در چهارچوب آن نمی شود کار را به جایی برساند.که اصل بر اجرای اصول آن نیست.احتمالا ً زمانی که در اجتماع دارُ الفُــسـیل درخواست را شنیده اند،با نگاههای خمار و جنگل ِ  سفید گونه هایشان نگاهی به هم انداختند و گفتند : خاک وچوووووو...چه غلطا !

Friday, February 4, 2011

39


پس از آنکه بازماندگان نئاندرتال ها،با طیاره های  سفید فرنگی به سینه برج های دوقلو تجارت جهانی زدند و جان چند هزار نفری را گرفتند و گرد و غبار را مهمان شهر کردند،رسانه های آمریکایی یکسر به پخش تصاویر اعراب پرداختند و بخشی از مسلمانان ریشویی را نشان می دادند که احتمالا ً خون ریخته شده را باید به حساب آنها واریز کرد.اعراب در این زمان در اذهان توده مردم ناشناخته  و ناشنیده بودند،و یا دستکم مردمی بودند که با شتر در شزارهای جهان سوم در معیت شتر ها گذر عمر می کردند.

اما این چه اهمیتی داشت،این مردمان گونی پوش به چه جراتی از آن سوی دنیا می آیند و برج های دوقلوی تجارت جهانی را چپه می کنند؟ملت به خیابان ها ریختند و از دولت خواستار حمله هر چه سریع تر به اعراب شدند.عده ای که آتششتان تند تر بود تمایلی غریب به با خاک یکسان شدن این کشور ها داشتند.چند سال بعد از حمله آمریکایی  ها به عراق و افغانستان،نتایج یک نظر سنجی نشان داد که نزدیک به چهل وچهار درصد مردم آمریکا حتی نمی دانند که کشورهای مورد هجوم واقع شده در کجای این کره خاکی قرار دارند.سلاح های کشتار جمعی هیچ گاه در عراق یافت نشد و آمریکا و ناتو همچنان در افغانستان دست و پا می زنند.فارغ از بحث نخ نما شده ی ِ اینکه در یازدهم سپتامبر چه گذشت و یا دستاورد این حملات چه بود و... یک نکته جلب توجه می کند : تکاپوی رسانه ها چطور در اتحاد مردم جهت حمایت دولت برای جنگ کارگر افتاد.

امروز نیز مقام بسیار معظم رهبری فرمودند که آنچه که حال حاضر در تونس اتفاق می افتد حاصل انقلاب مردمی ایران در بیش از سی سال پیش است.حامیان دولت زمان را غنیمت شمرده و در حرکتی خودجوش پس از نماز جمعه به خیابان ها آمدند و حمایت همه جانبه خویش را از مردم تونس و مصر اعلام نمودند.اما اخوان المسلمین بلافاصله در بیانیه ای هرگونه تشابه بین حرکت مردم مصر و مردم ایران در سه دهه پیش را رد نمودند.عزیزانِ دولت دوست، متاسفانه از این بخش دوم با خبر نشدند و همچنان صفوف مسلمین نشان داده می شود که در میدان اصلی قاهره مشغول راز و نیاز با ذات اقدس الهی هستند و تمنای برقراری حکومت ولایی دارند

به گمان من تشابه ای که در این میان وجود دارد در بازتاب اخبار توسط رسانه هاست.منبع اطلاعاتی حامیان دولت مردمی،همان رسانه ملی ست که زحمت دستچین کردن اخبار را می کشد،با این حساب چندان هم عجیب نیست که جنبش مردمی تونس و مصر نه برای برپایی دموکراسی،بلکه برای برپایی حکومت ولایی - نظیر همان چیزی ست که در ایران امروز وجود دارد - است.

در واقع در جهان امروز،ما در بمباران رسانه ای  زندگی سپری می کنیم.تفکر بی طرفانه و ادعای داشتن تفکر بی طرفانه تا حد بسیار زیادی کشک است،حتی اگر در جهان مُـــثـــُلی (!) کسی بتواند به این درجه از بی طرفی برسد ؛باز هم به دلیل اینکه آب از سرچشمه گل آلود است و خبرنگاران نمی توانند خبری صد در صد بی طرفانه ارائه بدهد و بخشی را ناخودآگاه بر جسته تر می کنند،باز هم قضاوتی با رایحه رقیق جانبدارانه خواهیم داشت.به گمان من در جهانی چنین تاملاتی  توام با تساهل و تسامح  به دیدگاههای متفاوت و کوشش برای دیدن تمامی جوانب موضوع از زبان راویان متفاوت می تواند تا حدودی راهگشا باشد.تفکر بی طرفانه بیشتر یک مسیر است که باید طی بشود،هدف نیست که کسی ادعای داشتن ان را بتواند کند.
http://img.irna.ir/1389/13891115/30222242/30222242-949303.jpg
 
  پ.ن.1: لینک خبر [کلیک]
پ.ن. 2: اهمیت داشتن رسانه خبری ای که دستکم در ظاهر بی طرفانه نقل خبر کند این روزها بیشتر مشخص می شود.
پ.ن.3: برای خواندن خاطرات یک ایرانی از روزهای پس از واقعه سپتامبر رجوع کنید به شماره 12،همشهری ماه.سال 1380؛
پ.ن.4: یک پایگاه خبر رسانی کاملا بی طرفانه.[کلیک]
پ.ن.5: یکی از سختی های نازمانمدم در زمان نوشتن بلاگ ها،پیدا کردن عنوانی ست که بر دل خودم نیز بنشیند.از این به بعد چنانچه عنوانی مناسب به ذهنم نرسید عدد بلاگ را می گذارم که برای این یکی شد 39

Tuesday, February 1, 2011

وبلاگ نویس ها


هنرجویان رشته های رزمی غالبا ید طولایی در شکاندن اجسام سفت و سخت دارند،دسته های چند تایی از بتن سخت،الوارهای نازک چوب،موزاییک و یا قالب های یخ را بر روی یکدیگر چیده و با داد و هواری و ضربه ای محکم همه را به یکباره خورد می کنند.از آنها با دوام تر کشتی کج کاران هستند که سالهای متمادی جانفرسا ترین فنون بر روی آنها اجرا می شوند و جان سالم به در می برند.ناظران خارجی که دستی در کار ندارد غالبا شروع به سناریو سازی کرده و با عینک شکاکیت به موضوع نگاه می کند و سعی در کشف کلک های زده شده دارند،عده دیگری که مثبت اندیش ترند،خویشتن خویش را درگیر نمی کنند و فقط  به چشم گشاد کردن اکتفا می کنند
 
 
در واقع مکانیسم کار چندان پیچیده نیست،فقط روال کار کمی طولانی ست.با هر ضربه ای که بدن دریافت می کند،تعدادی از بافت ها اسیب می بینند و استخوان صدمات کوچکی را پذیرا می شود.در پروسه ترمیم،بافت ها این بار بیش از دفعات قبل ساخته و پرداخته می شود،تا بدن آمادگی بیشتری در برابر ضربات احتمالی از خود نشان بدهد.وقتی در بازه زمانی معینی این فعل صورت گیرد استخوان ها و بافت های بدنی و ماهیچه ها آنقدر پرداخته و محکم شده اند که به راحتی ضربه هایی که افراد عادی را از پای می اندازد را تاب بیاورد؛یک ضربه شاید استخوان یک فرد عادی را متلاشی کند و در برابر یک رزمی کار، تنها کبودی بر جای بگذارد.
 
این مختص تن آدمی نیست.روان آدمی نیز حالی چنین دارد.دیدن صحنه های دلخراش شاید خون به دل عوام کند،ولی برای کسی که کارش این است دیگر نظاره چنین مناظری، هولناکی دفعات اول را ندارد،یک پزشک و جراح بعد از یک عمل جراحی چند ساعته که دست در دل و روده بیمار داشته؛به راحتی به پای ناهارش می نشیند و میل می کند،مقتضیات شغل اش ایجاب می کرده که در برابر دیدن صحنه هایی این چنین دلخراش رویین تن بشود.ویکتور فرانکل در کتاب " انسان در جستجوی معنی" از حوادث و مصائبی سخن می راند که نازی ها بر سر او و همقطارانش آوردند.روال  رویین تن شدن روان آدمی در برابر جان باختن دیگران را به راحتی می توان در این کتاب دید.نقل می کند در روزهای سخت دیگر زندانی ها را می دیده که بدن دیگران را دریده و می خوردند،در روزهای آخر یکی را می بیند که با معده دیگری سوپی درست کرده و مشغول خوردن است.زندانیانی که جهنم نازی ها جان به در بردن تعریف می کنند که در چرخه مصائب،آنچنان روانشان سفت و سخت شده بود که دیگر زندانی ها را به جرم دزدیدن نان،شبانگاه خودشان خفه می کردند.
 
در واقع در طی زمان تکاملی و تاریخی،بدن و روان ما طوری تنظیم شده که رد برابر تـــَک های بیرونی،از درون پاتـــَکی ساخته و بدن و روان را بیمه کند.در جامعه پر مشکلی نظیر اینجا،برای کسی که در بطن اش هست و پروای بهبود شرایط را دارد،رو در رو شدن با مشکلات و سختی های عدیده نیاز به معطلی ندارد.آنقدر مشکل و سختی هست که با یک کلیک به راحتی می توانی با یکی از آنها رو در رو بشوی.خاطرم هست در نخستین روزهایی که در یاهو 360 مینوشتم،یکی از دوستان از واقعه ای از کرمان خبر می داد که تعداد زیادی از جوانان،زوج جوانی را دزدیده بودند و دست و پای مرد را بسته،و درست رو در روی چشمانش هفده نفری به همسرش تجاوز کرده بودند.این خبر آنچنان من را آزار داده بود که  تا مدتها ذهنم مغشوش بود و دست از سرم بر نمی داشت.ولی حالا که چند سالی از آن واقعه شوم می گذرد و همچنان در این فضای مجازی ( و شاید هم حقیقی ) هستم و می نویسم،روانم مقاوم تر شده و راحت تر می توانم با مشکلاتی چنین کنار بیایم.
 
هر واقعه ای طرفی مثبت و طرفی منفی دارد،برای وبلاگ نویس هایی که مدتهاست می نویسند،دیدن این مسائل و مشکلات دیگر سختی های روزهای اول را تداعی نمی کند و راحت تر می توانند ضمن دیدن این مشکلات،از جاری شدن سیل عواطف خودداری کنند و به پای تحلیل مشکلات بنشینند.کسانی که حضور دارند و از مشکلات می نویسند و تحلیل میکنند و درپی چاره هستند،به هیچ عنوان نوشته های خویش را بی ارج نشمارند و ان را کم تاثیر نپندارند.در جامعه ای نظیر ایران که دست مطبوعات حرفه ای در بررسی مسائل روز کوتاه شده،هر وبلاگ نویس حرفه ای ؛حکم آب باریکه ای را دارد که باید به مردم آگاهی برساند.کسانی هم که تازه پای در این راه گزارده اند و می دانم که این روزها روانشان کمی ازرده شده - از جمله چند نفری از دوستان - کمی دیگر صبر جمیل پیشه کنند تا روانشان نیرومند تر بشوند.عمیقا بر این باورم که وبلاگ نویس ها در این دوره وظیفه بزرگی را بر دوش می کشند.