فرو رفتن یک سوزن به بدن سبب می شود تا شبکه رشته های عصبی فعال شده و پیام درد را به مغز برسانند.فرو رفتن سوزن دوم،پروسه ای چنین را برای بار دیگر باعث می شود.ولی زمانی که تعداد سوزن های فرو رفته به صدها برابر افزایش یافت،شبکه عصبی آنچنان متلاشی می شود که از انتقال پیام هایی هر چند ساده در می ماند.تصویری که استیون اسپیلبرگ در فیلم قابل ستایش « نجات سرباز رایان» به پیش می کشد به راستی حقیقت دارد.سربازان در اثر برخورد گلوله آنچنان شبکه عصبی شان متلاشی شده که حتی زمانی که دست قطع شده خود را به مدد دست دیگر و به امید درمان حمل می کنند ذره ای احساس درد نمی کنند.
در مقام مثال چنین چیزی را به جامعه روان متلاشی شده امروز ما می توان تعمیم داد.مشکلات و سختی ها آنچنان روان های ما را بی حس کرده و احساس همدردی ما را در خاک غلتانده که درد های کوچک و بزرگ را احساس نمی کنیم.آنچه که این روزها مدام از آن یاد و نوشته می شود و در خون غلتیدن جوانی را بر آسفالت خیابان ،در حالی که تعداد زیادی از مردم و نیروهای پلیس شاهد هستند فریاد می زند،در حقیقت همین بی حسی و بی جانی را به رخ می کشد.
بی پولی،بیکاری،احساس عدم امنیت،سرکوب و استبداد و دروغ و ریا،جوانان سر خورده و پناه برده به قرص و اعتیاد،افسردگی همه گیر،جامعه مجرد بیکار و درمانده،تحریم های بین المللی و گوشه گیر شدن کشور در عرصه جهانی،بیم روزافزون جنگ خانمان برانداز و... مشکلاتی از این دست آنچنان ما را آزرده و بی حس کرده که حاضریم در خیابان بایستیم و جان دادن کسی را نظاره گر باشیم،بی آنکه گامی در جهت نجات دادن وی برداریم.نه مردم به عنوان بافتی سنتی دست به کار شدند و جلو رفتن و نه پلیس به عنوان نهادی مدرن که وظیفه اش مقابله با چنین مسائلی ست کاری کرد.
سکوت تلخی حاکم بوده و تعدادی به فیلم گرفتن اکتفا کردند.کسی فکر نکرد به جوانی که 45 دقیقه مایوسانه سر بالا آورد و کمک خواست و جوابی دریافت نکرد.در آن لحظات آخر،چه یاسی را با تمام وجود احساس کرد؟

پ.ن:این چند روز دسترسی ام به اینترنت محدود شده،کمتر سر می زنم
درد به اعماق وجود مردم رخنه کرده است. این بی حس و حالی در تمامی سنین و رده ها کاملا مشهود است. به قول شما از بس درد کشیده اند دیگر دردشان نمی آید.
ReplyDeleteقشر وسیعی از جامعه ترس از دستت دادن هیچیشان را دارند!
ReplyDeleteغیر از عده ی خاصی همه در حال بدبخت شدن به معنای واقعی در همه ی ابعاد زندگی هستند .نمیدونم با گندی که 4 سال اول طرف زده شد و یک معجزه ی اقتصادی و مالی در اختیارشان قرار گرفت و نابودش کردند آیا ب آرزوی معجزه داشتن باز هم رواست یا باید آرزو کنیم خدا بلای نهاییش را نازل کند و مردم به کل نابود و راحت شوند؟
مردمی که گرسنه شوند هیچ اعتقاد و اخلاقی را نخواهند داشت اگر اندک فرهنگ و کمی دلسوزی هم داشتند دیگر درشان جلوه نخواهد کرد و نباید انتظار درگیریشان در مشکلات دیگران را داشت .
1.
ReplyDeleteوقتی طناب دار را در گوشه و کنار شهر به تماشا میایستیم تا مرگ تاب بازی کند / وقتی مسیر شلاق را در هوا دنبال میکنیم تا به تن فرود آید / وقتی سنگ میزنیم به سر تا عشق که هیچ / زندگی را فراموش کند / ... / مرگ دوبارهای در خیابان فقط بهانه میشود تا حلقه شویم کنار آن /
اگر انسان بودن را فراموش کنیم فاصلهای بیش نیست تا مرگ کسب و کارمان شود
من اصلا در جریان نبودم.عمق فاجعه رو دریاب!وای
ReplyDeleteممنون از لطفتان درباره ی آن یادداشت فکر می کنم مشکل مهم و اصلی در شبکه توزیع و پخش کتاب است البته در جاهای دیگر هم مشکل هست اما علت العلل در آن جاست
ReplyDeleteمیتینگ عزیز
ReplyDeleteمرسی بابت نظر
فکر کردم از من ناراحتی و دیگر سری به اینجا نمی زنی،متنهایت را می خواندم،ولی فعلا ترجیح می دهم خواننده خاموش باشم
ایمان
تو خودت دیگر می دانی که من چه می گویم.بهتر از هر کسی هم دیدی و هم شنیدی حرف هایم
یک عزیز
اتفاقا بیش از هر کس منتظر نظر خودت بودم
تنها کسی هستی که بدون نشان نظر می گذاری و خوب می دانی که چه می گویم.تک تک حرف هایی که گفتی را صمیمانه باور دارم.راستی ایمیل سابق کمی آسیب دیده.ایمیل تازه را به نیت دوستانی نظری خود شما ساختم
دوست دارم حالا که وبسایتی ندارید - و یا دارید و آدرس نمی گذارید - بیشتر حرف ها و گفتارهایتان را بشنوم
ایمیل تازه ام هم همان طور که پیش از این آدرسش را دادم هست
fenap2010@yahoo.com
خوشحال می شوم بیشتر گفته هایتان را بشنوم و بخوانم.کمی مراوده بیشتر
خانم فانی
خب شانس آوردید
صحنه ای دردناک بود.بی بی سی خوب پوشش داد
جناب شفاعی
مرسی بابت لطفتان
نظری ساده بود
یاد کتاب انسان در جستجوی معنا افتادم. که به حالتهای روحی انسانها در زندان می پردازد. آن زمان که زندگی کردن انقدر سخت می شود که عواطف انسانیت را فراموش می کنی.
ReplyDeleteدقیقن همینه که میگی،اشباع شدن مردم!
ReplyDeleteآقا سخته اینجا کامنت گذاشتن خب ...
ReplyDeleteخانم اي سودا
ReplyDeleteخب در كافي نت نوشتن همين مسائل را هم دارد،من مطلب را چون در كافي نت سريع نوشتم و در اينجا گذاشتم فراموش كردم قسمتي را كه شما بدان اشاره كرديد را بنويسم.اتفاقا َ چقدر خوب شد كه شما اشارتي كرديد.
ويكتور فرانكل اگزيستانسياليت در اين كتاب اشارات خوبي به روانهاي انساني داشته كه در زمانهاي سختي و مشكلات پايبندي به آرمانهاي اخلاقي را فراموش مي كنند.من خواستم بيشتر از همه به ان قسمتش اشاره كنم كه افراد زنداني براي سير كردن شكم خود دل و كبد ديگر دوستان در بند خود را در مي اوردند و مشغول خوردن مي شدند.به نظرم هولناكترين قسمتش انجا بود.زماني كه اسنان ها تا بدين حد مورد آزار و شكنجه قرار مي گيرند،خوردن دل و كبد يك هم بند چه اسان مهيا مي شود.
نام كتاب هم هست “انسان در جست و جوي معني“ اثر ويكتور فرانكل
عواقب این بی حسی کامل فقط به تماشاچی شدن ختم نمی شه. می تونه باعث اشاعه ی بیرحمی تو جامعه بشه
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteقشنگ تحلیل کردی
این بی حسی اجتماعی از زوایای مختلفی قابل تحلیل است . سالها باید بر روی این زوایا مطالعه شود تا بفهمیم چه بر سر روح و روان ملت آمده است . از تخم نفرت پاشیدن نباید غافل شد . دستگاههای فرهنگی فرهنگ ساز ما مثل آب خوردن در حال تولید و انتشار نفرتند .
سلام مجدد
ReplyDeleteدوست عزیز باز کردن فضای بلاگ اسپات و کامنت گذاشتن در اآن با این وضعیت اینترنت کار طاقت فرسایی است توصیه می کنم یکی از بلاگر های وطنی را برای انتشار مطالب ارزشمندتان برگزینید . فکر کنم بلاگ اسکای از بقیه مطمئن تر باشد
مرسي جناب برزين بابت نظرو لطفي كه داريد
ReplyDeleteراستش سايه شوم فيلتر و خدمات نصفه نيمه سرويس هاي وطني ما را در دامان سرويس هاي گوگل انداخت
مي دانم كه سخت است
ولي بايد تحمل كرد
دو وبلاگ در سرويس هاي وطني داشتم و دارم كه به اينجا كوچ كردم.
كمي اينجا خاك خوري دارد تا طي چند ماه و سال اينده اينترنت پر سرعت همه گير بشود
من خودم اينترنت كم سرعت استفاده مي كنم