حراست از قلمرو درغالب جانداران وجود دارد،و از استثناها كه صرفنظر كنيم در تمامي موارد جنس نر اين كار را بر عهده مي گيرد.در خرس ها و ببر ها و فيل ها و پلنگ ها و...جنس نر به كمك بوي خود و يا فضولات دفع شده و يا نشانه گذاري بر روي درخت ها به باقي نرهاي درشت جثه هشدار مي دهد كه در صورت عبور از اين مرز بايد جنگ و دعوايي را به جان بخري.بر روي نر هاي درشت جثه تاكيد مي كنم.زيرا چنانچه نرهاي كوچك تر و يا ماده ها كه خطري براي قلمرو ندارند از مرزها عبور كنند،جنس نر كه مي داند خطر چنداني متوجه خود و قلمرو اش نيست تنها به غرش و يا تهديد كوچكي اكتفا مي كند،اما به هر ميزان كه نر درشت جثه تر و خطرناك تر باشد،عكس العمل جاندار هيستريك تر و خونبار تر است.در ميان انسانها نيز چنين چيزي قابل مشاهده ست،فقط رنگ و بوي انساني گرفته.اگر عاشقي ببيند براي معشوق اش عاشق جدي ديگري پا پيش نهاده سر به بيابان مي گذارد،ويرانه مي شود.اين مسئله را شايد بتوان اين گونه تشريح كرد كه هر جا كه حس تملك بيشتر ريشه دوانيده،حرص حراست از آن به ميزان قابل توجهي بيشتر مي شود.حالا در برخي مسائل چنين حس تملك مشروع و مورد پذيرش است و در برخي نقاط ديگر اين طور نيست.زمان و اتفاقات جاري در آن حد و حدودش را تعيين مي كند.بسياري از قوانين ساري و جاري در طبيعت را مي توان به مسائل علوم انساني نيز تعميم داد.به قوانين جامعه و رابطه مردم و حكومت و...
اتفاقات سال قبل نشان داد كه نرٍ منظورٍ نظر تا چه حد از نيروي ديگري به هراس افتاده كه اين طور پنجه هايش را خونين مي كند.در قلمروي هاي پيشرفته تر اين دو چنان در يك ديگر تنيده مي شوند كه قابل تفكيك نيستند.ولي به هر ميزان كه وي بيشتر در فكر حراست از قلمرو اش باشد بيشتر از جنب و جوش رهاي ديگر به هراس مي افتد.نر مذكور ما حتي به نيروهاي كوچك تر و ماده ها هم رحم نمي كنند.در برابرش چه بايد كرد؟آيا او پير شده و بايد جايش را به ديگري بدهد؟زمان قضاوت خواهد كرد
_______________________________________
پ.ن:نقاشي اثر آيدين آغداشلو،خاطرات انهدام
من از چنین تشبیهاتی خوشم می آید. عجیب است که نا آرامم و صبوری نمی کنم با اینکه می دانم قضاوت زمان و گذر تاریخ ثابت شده است و می دانم روز دارد می آید اینطرفها. حداقل از رفتن شب اطمینان دارم. اما می ترسم تاب گذر تاریخ را به این کندی نداشته باشم.
ReplyDeleteهمانطور که خواسته بودید من متن شما را به دقت خواندم
ReplyDeleteنوشته ی شما شامل 3 قسمت می شود معرفی،بدنه،نتیجه گیری
قسمت دوم و سوم نوشته تان کمرنگ به نظر می رسد
از طرف دیگر:اتفاقات سال قبل نشان داد؟
یک جمله ی بسیار کلی است
کدام اتفاق سال قبل مد نظر شما بود است؟
خانم يلدا
ReplyDeleteبه هر حال وقتي كه زورمان نمي رسد بايد صبر كنيم
چاره ديگري نيست
آقاي ايمان
راستش به علت اينكه تصميم گرفتم نوشته ها را حد الامكان كوتاه كنم ممكن است چنين مسئله اي پيش آمده باشد
بنا بر مصلحت تصميم گرفتم كلي بنويسم
فكر كنم به اندازه كافي گويا باشد.
راستي،حالا يك سوال:به نظرتان اتفاقات مهم پارسال چه بود؟چيزي كه به متن هم مرتبط باشد
سلام
ReplyDeleteآه ... اگر گذر زمان نبود چه می کردیم ؟
چگونه با احساس مالکیت دیگری بر خودمان کنار می آمدیم
بید مجنون عزیز
ReplyDeleteمن نمیدونم چرا کامنتهام پست میشه
اما الان نمیبینمش
برای پست قبلی هم سه بار کامنت گذاشتم
الان امدم جوابش رو بخونم
دیدم خودش هم نیست ؟ :((
خانم فندق
ReplyDeleteخب خوشبختانه اين بار پست شده نظرتان.نمي دانم چه مشكلي پيش آمده ولي اميدوارم بر طرف بشود.سوال : به شما كه پيغام نمي داد كه پس از تاييد نشان داده مي شود؟
منم فکر می کنم اگه به همون بخش حیوانی قدرت اکتفا می کردی گویا بود
ReplyDeleteعکس تاج داستان رو فقط تفسیر می کنه
زمان قضاوت خواهد کرد ولی کامنت نخواهد گذاشت.من هم با زمان موافقم.همیشه
ReplyDeleteدرخت ابدي
ReplyDeleteبله حق با شماست.خودم نيز قانعشدم كه اگر نيمه دومش نبود كافي بود و در ضمن اگر تابلوي نقاشي ديگري از همين مجموعه را مي گذاشتم بهتر بود.ولي دوستان كامنت گذاشتند و صواب نيست كه تغييرات گسترده بدهم
در كل خودم نيز از گذاشتن اين پست پشيمانم !
تناسب زیبایی بین متنتان و عکس برقرار بود
ReplyDeleteگذر زمان پاسخ هایی به ارمغان میاره اما به قیمت اینکه زمان از سپری شده از تملک ما خارج میشه، اما برای بازگرداندنش پنجه ای در کار نیست جز پنجه قدرت که به خون ما آغشته میشه!
ReplyDelete