Friday, October 22, 2010

سرگرداني تاريخي

چندي پيش يكي از دوستان، آدرس وبلاگ دختري را داده بود كه از روابط خصوصي خود مي نوشت و با جزئيات قابل قبولي (!) به توصيف شان مي پرداخت.يكي از نوشته هاي وي مربوط به خاطره اي مي شد كه رايحه غليظ  خيانت از آن به مشام مي رسيد.واقعه از اين قرار بود كه پس از آنكه دوست پسر اين خانم نتوانسته بود در زمان مقرر به ديدن وي بيايد، پس از دلسرد شدن در همان روز با پسر همسايه رابطه اي برقرار كرده بود،البته نه تا آخرين حد ،ولي تا لبه آخرين مرز نزديكي رفته بود مي شد به آن خيانت اطلاق كرد،حداقل در مقياس هاي  امروزي ِعمومي. در پايان هم اين سوال را مطرح كرده بود كه آيا او خيانت كرده و يا خير.مورد بعدي كه از ميان وبلاگ هايي مشابهي كه خواندم نظرم را جلب كرد از نوشته هاي خانم ديگري بود در مذمت رفتارهاي ضربدري و كوشش براي جفت و جور كردن استدلال هايي چند در نكوهش چنين خبطي.رفتارهاي ضربدري (آنطور كه اشاره كرده بود) عادتي بوده و هست در ميان برخي زوج هاي جوان كه در روزهاي آخر هفته،زوج ها به صورت ضربدري نقش همسري خود را براي ساعاتي فراموش مي كنند و خود را در اختيار همسر ديگري قرار مي دهند و بالعكس.
راستش را بخواهيد در مورد اولي كه ذكر كردم،تا حدودي از چنين رفتارهايي شنيده و ديده بودم،اما در مورد دومي كه ذكرش رفت تا به حال چنين چيزي نه شنيده بودم و نه اصلا ً به ذهنم مي رسيد.چطور ممكن است كسي را كه عاشق اش هستي را براي ساعتي فراموش كني و فرد ديگري را جانشين اش كني تا هفته بعد كه روز از نو و روزي از نو؟در ذهن من كه هميشه برايم اينكه “چطور ممكن است كسي خيانت كند در حالي كه درهاي رفتن باز است؟“ سوال بود،حالا با پديده اي در قالب كلمات رو به رو بودم كه حتي به مخيله ام هم خطور نمي كرد چنين چيزي جامه عمل پوشيده و مي پوشد.ما از روند جامعه عقب هستيم و يا ناهنجاري هايي ست كه  به ندرت روي مي دهد؟
...
در بحبوحه مشروطه شيخ فضل الله نوري شب نوشته هايي پخش مي كرد و در آنها كوشش مي كرد كه حمايت هاي مردمي از اهداف مشروطه طلبان را سست كند.شيوه كار در اين بود كه اهداف و نيات مشروطه طلبان را كه تا حدودي با  قواعد زمانه همخواني نداشت به اطلاع مردم برساند،برخي را هم تحريف كرده و يا اغراق كرده و در قامت تهمت روانه مشروطه طلبان كند *.يكي از مسائلي را كه حسابي شيخ را رنجانده بود آن طور كه او نوشته “راه اندازي مدارس تربيت نسوان و دبستان دوشيزگان “ بوده است.حال كه صد سالي از آن زمان گذشته،شيخ در سينه خاك خفته و نيست كه ببيند كه افتخار حكومت وارثان تندروي هم مسلك وي ،بيشتر شدن تعداد دختران ورودي به دانشگاه نسبت به پسران است.اگر شيخ امروز زنده بود چه مي كرد و نسبت به هم جامگان خويش چه برخوردي در پيش مي گرفت؟راه اندازي “مدارس تربيت نسوان “ كه تا آن اندازه شيخ را هراسانده بود دقيقا ً از كساني ادامه داده شد كه وارثان بر حق وي بودند و هر دو دسته بر اين نكته اصرار مي ورزند كه عين نص را اجرا مي كنند.
در زمان شيخ ما فرستادن دختر به مدرسه گناهي نا بخشودني بود؛ از خانواده هاي مذهبي مخصوصا ً،حالا همين خانواده هاي مذهبي بسيارند كه فرزندان خود را تا آخرين مدارج تحصيل حمايت مي كنند،درصد قابل اعتنايي از دانشجويان دختر بسيجيان هستند ،مذهب كه همان است و اصولش تغيير نكرده،اصول اخلاقي هم كه اين طور به نظر مي رسد كه تغيير چنداني نكرده،پس آنچه و اين چه؟قرائت ها تغييره كرده و ملايم تر و به روز تر شده؟
نسل ها مي آيند و مي روند و عاداتي بنا به مقتضيات جانشين عادات ديگر خواهد شد.طرح شدن سوالي اجتناب ناپذير است،از كجا مي توان پي برد كه رفتاري به هنجار و رفتاري نا به هنجار بوده است؟از كجا مي توان دريافت كه رفتار نا به هنجار فعلي رفتار به هنجار آينده نباشد و بالعكس؟ چگونه مي توان پي برد كه رويه اي كه در رفتار هاي عرفي و خصوصي خود پي مي گيريم درست است؟بايد وارث ميراث گذشتگان باشيم،يا در زمان حال تمركز كنيم و يا ديد خود را تا افق گسترده كنيم؟انتخاب گزينه سوم با ترديد هايي بزرگ ما را مواجه مي كند،زيرا كه نمي دانيم كه آينده آبستن چگونه حوادثي ست،امروزه به درستي مي دانيم كه آنچه كه به عنوان فرد روز بودن مطرح مي شود در واقع تبعيت از مسائلي ست كه رسانه ها مطرح مي كنند و نقش عقل فردي بسيار كمرنگ است،وارث ميراث گذشتگان بودن هم مشكلات خود را دارد كه به علت واضح بودن از تشريح آن خودداري مي كنيم و فقط اشاره اي مي كنيم كه آنچه كه امروز به عنوان تعدد زوجين مطرح است زماني روالي عادي محسوب مي شد.
موضوع زماني حادتر مي شود كه گاهي مرز مسائل اخلاقي و عرفي ، زماني كمرنگ مي شود و يا حتي در هم مي آميزد.مسائلي نظير دروغ مصلحتي همچنان طراوت خود را در بحث ها حفظ كرده،هر چند كه مسائلي نظير تعدد زوجين امروز يش و كم منسوخ شده.در مواجه به مسائلي اين چنين چه بايد كرد؟بايد به عقل فردي رجوع كرد و يا به عرف زمانه حوالت داد و يا راسته غرايز و منافع را پيش گرفت؟در مورد اول دختر به خاطر ناراحتي خود از كوتاهي ِ ديگري به راحتي با فرد ديگري وارد رابطه شده بود،او بر حق بود و يا اينكه راه را اشتباه رفته بود؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*از كتاب “تاريخ مشروطه ايران “ نوشته احمد كسروي،صفحه ٤٠٧،در ذيل عنوان “يكي از لايحه هاي بست نشينان“

6 comments:

  1. نمی گویم همه اما بعضی از افراد هستند که تجدد رو با بی بند وباری قاطی کرده اند و با ژست های روشنفکری خاصی هم برای خودشان مسائل را توضیح میدهند ...ارتباط بین دو جنس مخالف به نظر من هیچوقت مصداق بی بندوباری نبوده ولی افراط و ترویج مسائلی به این شکل دیگر خیلی برای من عجیب است ...البته شاید باید به این مسئله کمی علمی تر نظر شود یا از دیدگاه روانشناسی مورد بررسی قرار بگیرد...راستش من هم ماندم که چطور ادم می تواند حاضر شود شریک زندگی اش را با یکی دیگه قسمت کند !؟؟کسی که در ابتدا عشق نامیده میشه حالا تبدیل به چه شده وسیله ای برای ایجاد تنوع ؟!

    ReplyDelete
  2. خوب طبیعتا جواب این سوال سخته. یعنی وقتی در قالب یک قرد نگاه کنی سخت می شه... خوب پایه های عرف اصولا خیلی ناپایداره... همین الان تو همین قاره و همین نزدیکی های ایران(تو چچن) پسرها وقتی از یه دختری خوششون بیاد می رن می دزدنش، بهش تجاوز می کنن عملا و بعدش طرف عرفا زنشون می شه! گویا مقامات هم هیچ کاری از دستشون بر نمیاد! خونواده ها هم همینطور دخترا هم همینطور! عرفه دیگه حالا هر چقدرم که از دید ما خنده دار یا تاسف آور باشه. این مثال هایی هم که شما زدین دقیقا نقض عادت های عرفی ماست. من نمی تونم تو این زمان و این جغرافیا درست و نادرستشو تعیین کنم. تو این زمان تو این مکان این کارها خلافه و از نظر من غیر اخلاقیه... شاید لازمه سوالتو بنویسی رو یه کاغذ بندازی تو آب تا در یه زمان و مکان نا مشخصی کسی بهش جواب مطلق بده!!!1

    ReplyDelete
  3. خانم خاتون خاموش
    اتفاقا نگاههاي علمي به اين مسائل شده،پياده شدن اش زمان بر است
    عرف لزوما ً با علم منطبق نيست
    حتي در كشورهاي پيشرفته
    تضميني وجود ندارد كه علم هم حلال مشكلات باشد
    به هر حال شايد نگاه علمي مشكلات زيادي را حل كند و حداقل در يك همفكري همگرا،ما را به رفتار هاي فرهنگي نزديك به هم رهنمون كند

    خانم خنياگر باد
    فكر كنم در آخر چنين كاري كنم
    وب گويا چندان حلال نيست

    ReplyDelete
  4. ببین تمام این کلماتی که گفتی،حق،عرف,هنجار،عادی،منسوخ و...همه شون تو کتابا تعریف علمی و دقیق دارن اما احساس آدمیزاد هیچ وقت اسیر تعاریف نبوده!نمی خوام حرفای قلنبه سلنبه بزنم یعنی بلد هم نیستم فقط می خوام بگم شخصا آدمی نیستم که در مورد کنش های عاطفی افراد قضاوت های علمی داشته باشم.گر چه که خودم همیشه برام مهم بوده که آدم بهنجاری باشم.از بس که دهان بین و محافظه کارم!

    ReplyDelete
  5. خانم فاني
    مرسي كه خوندين
    شايد خود من هم محافظه كار باشم،نمي دانم.ولي اينجا فقط يك سوال داشتم من و دنبال همان هستم.اتفاقا ً اين مسائلي كه در متن هست و شما اشاره كرديد تعاريف دقيق علمي ندارند،اصلا در علم به معناي جديدش مطرح نمي شوند
    و چنانچه مطرح هم بشوند تعاريف گل و گشاد دارند
    راستش فكر كنم كه مطرح كردن اين سوال اينجا اشتباه بوده،نمي توان به نتيجه رساندش
    بحث هاي طويل در پي دارد و من صلاحيت اش را گمان نمي كنم داشته باشم

    ReplyDelete
  6. فند ق 70 کیلوییOctober 24, 2010 at 12:01 PM

    خیلی حرف دارم در این مورد. در مورد تغییر هنجار ها و باورها. حتی باورهای خیلی عمیق. اما خیانت تعریف خاص خودش رو داره .
    در مورد اون وبی که گفتی منم میخوندمش.و میخونمش. چون وب جدید داره. اما کار اون به نظر من خیانت نبود. اون دختر همون مدلی بوده .از 14 سالگی. خیلی راحت هم میگه. اون بی اف محترم هم میدونه و میدونسته. برخی ادمها ایزی اکسسیبل هستند. بعضی ها نه. برخی مصداق هلوی پوست کنده اند که هرکس رد میشود گازی میزند.

    ReplyDelete

يك تذكر كوچك براي آسان شدن ارائه نظر:


اگر دوستاني كه ايميل و يا آدرس اينترنتي دارند لطف مي كنند و كامنت مي گذارند،لطفاً نام و آدرس اينترنتي خودشان را بگذارند

كساني هم كه وبلاگ ندارند به كمك همان گزينه آخر نيز مي توانند كامنت بگذارند،فقط اگر جزو دوستان هستند نام كوچك و يا فاميلي خود را نيز بگذاريد.برايم اهميت دارد كه كداميك از دوستان چه نظري مي دهند.

سپاس