Friday, October 15, 2010

خاطرات انهدام

پسرخاله ام را كمتر مي توانم ببينم.پاييز و به دنبالش درس و دبيرستان آغاز شده و او چنان در تنگناهاي تحصيلي مانده كه تنها زمان باقي مانده فراغت از دبيرستان را بايد به خواندن كتابهاي درسي گوناگون سپري كند و زمان كمتري براي صله رحم دارد.مسئله حادتر هم مي شود ؛ وقتي مي بينم پسر دايي ام هم امسال وارد دوره سوم تحصيل – دبيرستان – شده و همان راهي را بايد طي كند كه ما رفتيم.در ديدارشان نمي توانم تحقيرم را نسبت به درس و مشتقاتش پنهان كنم و در احوال پرسي مدام از :،سربازي ،سرباز خانه،آغل و... از آنها پرس و جو مي كنم.راستش را بخواهيد كلافه ام مي كند وقتي مي بينم پرت و پلاهايي كه ما با دست باز مي خوانديم و دغدغه كمتري از سايه شومشان بر زندگي مان داشتيم،امروزه - پس از چند سال – ايشان با شدت بيشتري  بايد در آن مرداب ها دست وپا مي زنند.آنچنان اوقاتشان پر شده كه به سختي مي توانند كتابهاي غير درسي بخوانند و يا فيلم ببينند و يا پي ِ تفريح و يا ورزشي را بگيرند.تا ساعت سه دبيرستان و هر روز هفته كلاس هاي زبان و... و در انتها كتابهاي كمك درسي ِ متعددي كه براي چيره دست شدن بايد بر اينها مسلط شد.از خود درباره درس هاي كه مي خوانند – و من با شدت كمتري خوانده ام – مي پرسم و جوابي نمي يابم.
چرا بايد هفت سال زبان خواند و در آخر نتوان يك جمله مناسب انگليسي دست و پا كرد؟چرا بايد عربي خواند وقتي كه حتي در داخل كشورهاي عربي زبان،اين زبان رو به زوال است؟چرا بايد در انواع و اقسام آرايه هاي ادبي دست و پا زد در حالي كه هيچ گاه به كارمان نمي آيد؟چرا پس از سالها انشا نويسي تا اين حد در نوشتن نوشته اي شبه ادبي  دانش آموزان ضعيف بودند و...
 اينكه سالهاي درخشان و ارزشمندي از زندگي ام در مدرسه سوخته،خاطره اي دردناك در تارك زندگاني من است،اما دلم مي سوزد زماني كه شاهد آنم كه اين سيستم ناكارآمد و پوسيده كه ما گرفتارش بوديم،امروزه بيشتر و قوي تر از پيش، نسل فعلي را اسير خودش كرده.همچو آتشي شده كه روز به روز دامنه و حرارت سوزاندنش بيشتر و بيشتر مي شود.
او در دبيرستاني درس خوانده كه من خواندم.مي دانستم كه تعدادي از معلم هاي دبيرستاني كه در آنها درس مي خواندم از نظر درآمد جايگاه مناسبي دارند.نوش جانشان و ما از اينكه اين پول ِ ناشي از كنكور و آموزش درس هاي كذايي راهي ِ حساب بانكي شان مي شود دادي نداشتيم.حقشان بود،لابد !.از او در مورد معلم هاي مشتركمان مي پرسم و قياس مي گيرم با زمان خودمان و ميبينم چقدر درآمد هايشان فربه تر شد.چند تايي از آنها خودروهاي پنجاه و شصت و حتي هفتاد ميليوني دارند ! با اكراه مي گويم نوش جانشان باز هم ! ولي وقتي اساتيد مسلم دانشگاهي را كه ميبينم كه در خريد يك پرايد دست و پا مي زنند دلم مي سوزد.يكي از اساتيد كه با ما گرم گرفته بود از در ِ درد و دل در آمد وحرص و بغضش را گفت كه از فرط بي پولي نتوانسته بود به سويس برود تا كنفرانسش را ارائه بدهد.ياد معلم هاي باسواد پياده مي افتم و به اين فكر مي كنم كه ما در برابر اين سيستم آموزشي مسموم،اين پير ِ فرتوت ِ فربه عاجزيم و چطور سالهايي از عمر گــــِـران را به اجبار پيش پايش ذبح مي كنيم.

7 comments:

  1. 1
    فرم و خط این نوشته به من کمک کرد تا متن را راحت‌تر بخوانم / اگر چه که آن یکی را هم خواندم / تا یک متن با دو تیتر را خوب مزه مزه کنم

    ReplyDelete
  2. بله،حق با شماست
    متاسفانه نمي دانم مشكل كار از كجاست
    به هر حال ابتداي كار است
    شما به بزرگواري خود ببخشيد
    راستي وجود شما به عنوان يك مخاطب براي من شده يك معما
    معمايي جالب
    اينك مخاطبي داشته باشي و نامش فقط يك عدد باشد در نوع خود جالب توجه است
    راستي شما سايت و يا آدرس اينترنتي ديگري نداريد؟

    ReplyDelete
  3. من کلا با نظام آموزشی مشکل دارم گرچه تحولاتی نسبتا مثبت تو سطح ابتدایی میبینم اما کلا این دیوار تا ثریا کج خواهد رفت مگر اینکه از نو بنا بشه.راستی وبلاگ نو مبارک.

    ReplyDelete
  4. مرسي بابت تبريك
    تا ثريايش را نمي دانم ولي تا دانشگاه كه كج رفته !
    صدقه سر متخصصين بي تخصص (!) آموزشي در دوران ابتدايي هم تغييراتي حاصل شده
    كه البته كافي نيست
    مثلا ً املاي تعداد زيادي از كلمات را تغيير دادند
    در حالي كه تريبون هاي رسمي كشور همچنان از انگاره ي ِ رايج استفاده مي كنند !
    حال اگر اين نسل بزرگ شود - كه مي شود - بايد سر املاي صحيح كلمات هم دست به يقه شويم !
    خودمانيم به جان هم انداختن را خوب بلدند !

    ReplyDelete
  5. سلام دوست...
    منزل نو مبارک...
    راست اش جدای از قضیه نظام آموزشی من مطالب درسی کتب آموزش و پرورش را (البته تا دوره ای که خبر دارم) مفید و آموزنده می دان ام. حتی همان عربی و انگلیسی که فرمودید.معتقدم اگر درست اموخته شوند برای یک نفر بیشتر از حد کفایت هم حتی هست.
    البتهبا این که مشکلاتی در نظام آموزشی هست موافق ام و این حکایتی دیگراست..
    ضمنا این سرویس گوگل قدری نامانوس است. کاش همان بلاگفا می ماندید....
    مهدی پژوم

    ReplyDelete
  6. نظر من را در این مورد خودتان از قبل می دانید!این جای جدیدتان هم مبارک ولی قبلی سر راست تر بود!تاکسی خورش بهتر بود!اینجا را حتما باید با اتومبیل شخصی آمد.

    ReplyDelete
  7. سلام مهدي جان
    قبول دارم كمي در خواندن مطلب مشكل ساز است
    من خودم چندان دل خوشي از اين سرويس گوگل ندارم
    ولي خب چه كنم
    بلاگفا ديگر شده بود بازار مكاره
    همه به فكر تبليغ خودشان بودند
    اينجا كمي دنج تر است
    در مورد درس هم تفاهم نداريم
    به گمان من نوع تدريس زبان ها اشكالات جدي دارم
    چه فارسي،چه عربي،چه انگليسي
    ولي به حرمت وجودت از ادامه بحث پرهيز مي كنم


    خانم فاني
    كمي صبر كنيد
    عادت مي كنيد
    !

    ReplyDelete

يك تذكر كوچك براي آسان شدن ارائه نظر:


اگر دوستاني كه ايميل و يا آدرس اينترنتي دارند لطف مي كنند و كامنت مي گذارند،لطفاً نام و آدرس اينترنتي خودشان را بگذارند

كساني هم كه وبلاگ ندارند به كمك همان گزينه آخر نيز مي توانند كامنت بگذارند،فقط اگر جزو دوستان هستند نام كوچك و يا فاميلي خود را نيز بگذاريد.برايم اهميت دارد كه كداميك از دوستان چه نظري مي دهند.

سپاس