در دنیایی که قانون جنگل بر آن حکمرانی می کند و پرونده مرگ و زندگی هر زمان باز است،از جاندارانی که از لحاظ قوای ذهنی در درجات پستی هستند،راهکارهایی برای زنده ماندن سر می زند که در کنار اینکه کارآمدند،به راستی حیرت انگیزند.دوزیستان و یا مارمولک های زیادی هستند که درست زمانی که در برابر شکارچی قرار می گیرند،خود را باد می کنند تا بزرگتر از آن چیزی که هستند به نظر برسند.شکارچی که تاب و توان از پای درآوردن مورد ورم کرده یِ در برابر خود را نمی بیند؛ مسیرش را کج می کند و پــــِی روزی به جای دیگری می رود.گاه حربه دیگری به کار می رود و جانور خودش را به مردن می زند.بسیاری از ماکیان و یا مارها و مارمولک و وزغ ها این چنین هستند و شکارگر که مردار خوار نیست کمی وارسی می کند و می رود
.
.
حربه ها مختص جانداران نیستند و در بین حکمرانان دوپای کره زمین نیز صدق می کنند.در غالب مواقع:داد و هوار و گرد و خاک راه انداختن،چنان که به نتیجه نرسید به موش مــُردگی زدن و تسلیم شدن.در جنگ جهانی دوم پس از آنکه آمریکا با حمله ژاپن به «پرل هاربـــِر» وارد جنگ شد،در اواخر جنگ که دیدند شرقی ها خیال تسلیم شدن ندارند،دسته گل اوپنهایمر و دوستان را بر سر هیروشیما و ناکازاکی هوار کردند و چند صد هزار نفر را بخار کردند.امپراتور ژاپن که با یک ارزیابی کوتاه فهمیده بود چیزی نمانده که شکارچی حمله نهایی را بکند،راه حل تسلیم شدن را انتخاب کرد و خود را به مردن زد؛خیلی محترمانه به نزد مردم رفت و پشت تریبون اعلام کرد که : "اوضاع چندان به نفع ما پیش نمی رود"،به زبان مودبانه ولی صریح تر :"غلط کردیم" و به زبان لــُمپن ها:" شِکر خوردیم".آمریکا هم نیازی نداشت که هزینه های بیشتری برای جـــَــپــــِــن خرج کند،بی خیال شد و تصمیم گرفت که اسیب های وارده به خودش را بازسازی کند
هنوز بیست و چهار ساعت از سقوط هواپیما در ارومیه نگذشته است.در لیست جستجوهای یاهو رتبه سوم را بدست آورده و عده زیادی را داغدار کرده.هر چقدر هم که زور بزنند و بخواهند توجیه کنند باز تا حدودی مشخص است که حادثه معلول چه چیز بوده:طیاره از عهد بوق می پریده و قطعاتش از رده خارج شده.تحریم ها هم نمی گذارد که قطعات نو و یا هواپیماهای نو جانشین شود.امکان جا به جایی ترافیک هواپیمایی هم در حال حاضر نیست.کشور وسیع است و نیاز به طیاره های پرنده بالاست.خطوط قطاری کم است و سرعت قطارها کمتر.تلفات جاده ای زیاد است و فرهنگ رانندگی کمتر و تکنولوزی ساخت خودرو هم برای زمان چهارپایان.و این یعنی در حالا حالا ها بر همین پاشنه می چرخد.این تصور چندان هم بیراه نیست و میانگین هر ساله بیشتر از یک سقوط داشیتم و تلفات جاده ای هم هر سال با زلزله بم برابری می کند
.
.

حرفی که امپراتور مرحوم نظر گفته می تواند باز هم کاربرد داشته باشد.حتی اگر این فرض سفیهانه را وارد کنیم که همه مردم ایران ،به طور اعم از غرب و بالاخص از آمریکا بیزارند،باز هم سیاسیون بد نیست که هارت و پورت کردن شعار مرگ بر فلان و تف بر بهمان را نقدا بر در کوزه بگذارند تا ایندگان آبش را بخورند و دیالوگ برقرار کنند.یک حقیقت نگران کننده:دانش مهندسی در ایران عقب است و کشوری که چنین وضعی دارد یا بهتر است نقدا دور اسقلال را خط بکشد و یا تلفات بدهد،بعید می دانم شق ثالثی وجود داشته باشد
امار تلف حدود 250000 نفر در سال یعنی یک قاتل زنجیره ای که روزی 685 نفر را میکشد. یعنی هر ساعت 28 نفر. یعنی در همین دقایقی که من پست شما را خواندم و کامنت میگذارم دو نفر ایرانی جان خود را به خاطر سفاهت و بلاهت و حماقت وخودخواهی سردمدارانش از دست داده است.
ReplyDeleteفکرمیکنم خود مردم باید تحریمی جدی را شروع کنند.
گیرم که مشکل آب و نان با صرفه جویی و هدفمند شدن درست شود. مشکلات بزرگتر را چه کسی برایمان حل خواهد کرد؟ ملت ایران یتیمند.
ReplyDeleteمن آپم
ReplyDeleteالهی ذلیل بشن که اینجور مردمو داغدار می کنن!
ReplyDeleteطبل تو خالی صداش بیشتره،هیچی از مهندسی نمی دونن جلو کشورای دیگه ادعا می کنن
سلام
ReplyDeleteخواستم در این مورد چیزی بنویسم اما قلمم نمی توانست بنویسد ، متاسفانه جان انسانها ارزشی ندارد ، و انقدر این حوادث زیاد است و به آن اخت شده ایم و عادت کرده ایم که هیچ اندوه جمعی هم وجود ندارد ، انگار باید زلزله ای با وسعت بم بیاید تا یک تلنگر مردمی داشته باشیم وگرنه که ...
من کلا شوکه هستم. بیشتر از رفتارها و حرفهای مسوولان
ReplyDeleteممنون که سر زدین اما در مورد خجالت با من که نبودین ایشاله. چند تا راهکارم دادم که نگن بی تفاوتم
ReplyDeleteاینطور که بوش میاد رفقا قرار نیست از خر شیطون پایین بیان و یه ذره مسئولیت حماقتهاشون رو قبول کنن. مردیها در کتاب "دفاع از عقلانیت" یکی از مواردی که مطرح میکنه اینه که آیا حفظ استقلال در هر شرایطی به نفع جامعه تموم میشه. حالا حکایت ماست
ReplyDeleteخانم فندق
ReplyDeleteنمی دانستم میزان مرگ و میر تا این میزان است
منبع دارید؟
خنم همتی
سو تفاهم نشود
طرف صحبتم در آنجا شما نبودید
درخت ابدی
اگر مردیها این طور گفته خب حرف حساب زده
استقلال و این حرف حاصل خیالپردازی های دوران دور است.مردم را باید دریافت
سلام نازنین دوست ام...ه
ReplyDeleteسپاس دوباره از منی که رهین مهرتان هستم به شما که مهرباران ام می کنید...ه
از این داغ و درد دوستی دیگر هم گفته و آن جا هم نگاشت ام که چه دردی می کش ام از این درد کشیدن انسان ها. محکوم شکنجه ای مضاعف ایم انگار به قول شاملوی بزرگ. این چنین زیستن و این چنین میان ایشان زیستن
ممنون داشتم سکته میکردم. لطف دارید.
ReplyDeleteاینها اگر اینقدر عقل داشتند که کار این مملکت به این جاها کشیده نمیشد ...
ReplyDeleteتنها فکر اینها حفظ قدرت به هر قیمتیه حالا اینکه همه رکوردهای منفی دنیا رو ایران داره صاحب میشه براشون اونقدر مهم نیست ...
ای بابا ....کی به جون آدم تو این دیار ارزش قائله
همه مان خوب مي دانيم كه كساني هستند كه جاي " ملت ايران " حرف مي زنند و سر تسليم شدن ندارند . بگذار اين وسط عده ي زيادي از همين " ملت ايران " بي خود و بي جهت بميرند . بگذار به خاطر تحريم ها بنزين آناليز نشده بدهيم به ملت تا اين بنزين بسوزد و زهر ترين دودها را توليد كند تا اسم ما در دنيا ماندگار شود و مشهور كه ماندند در مقابل تحريمها ...
ReplyDeleteهیچ کامنت تایید نشده ای نیست. شاید مشکلی در ارسال پیش آمده. ممنون که تنها نیستم. فهم و درک بازدید کننده هایی مثل شما برایم ارزش بیشتری دارد تا تعداد سیاهی لشکرها. مطالب وبلاگتان آنقدر عمیق است که به یک مطلب وبلاگی نمیماند.
ReplyDeleteخانم الی
ReplyDeleteبا این عکس العمل ها گمان نمی کنم اتفاق خرسند کننده ای در اینده ای نزدیک بیفتد
خانم همتی
لطف دارید شما
می دانم که شایسته این تعریف ها نیستم
به هر حال سپاس
:(
ReplyDeleteچی بگویم و از چه دری...ه
درود رفیق.
ReplyDeleteبعد از خواندن داستان تکراری شما سوالاتی در ذهنم شکل گرفت.
می بخشی اگر بازتاب می دهم.
اگر داستان است چه حاصل از تکرار؟
اگر داستان نیست چرا قصه اش می کنیم و آنرا تکراری می خوانیم؟
چه فائده گر بیانش کنیم؟
می پرسم تفاوت جماعتی که خود را همدرد ماجراهای تلخ و ناگوار بشری معرفی می کنند با آن دسته که سر در تنبان دارند و گرفتار کش اند در چیست؟
مزیتی دارند قوم هم درد بر مردم بی ...
می پرسم نتیجه ی این همه تکرار داستان های تلخ بین ما مردم ظاهرا یا اصولا -اصاصا یا باطنا- خیرخواه چیست؟نگاه می کنم می بینم قرن هاست که عده ای معترض بوده اند نسبت ب شرایط حاکم.اما آیا ایشان تاثیری چشم گیر بر تغییرات داشته اند؟یعنی ملتی که همه اش نق می زنند می توانند خو را در یک انقلاب سهیم بدانند؟
دورد
درود
ReplyDeleteکلاغ شورشی عزیز
ReplyDeleteبخش نخست سوالت را که دقیقا متوجه نشدم که متوجه من است و یا دوستم.بخش دومش را در نظر می گیرم
بزرگترین و مهمترین فرق کسانی که مشکلات را می بینند و می گویند با کسانی که سر در جیب جهالت دارند دقیقا در همین است.در همین دیدن و ندیدن.
وقتی می بینمیم نمی توانیم بگوییم که ندیدیدم.وقتی می دانیم نمی توانیم انکار کنیم که می دانیم.ندانستن همیشه در جا زدن در جو موجود را با خود به همراه دارد و دانستن با کیفیت های مختلف تعهد با خودش به همراه می آورد.شما وقتی مشکلاتی از دست مشکلاتی بالا را ببینی دستکم نمی توانی تابع شرایط حاضر باشی،حتی اگر کاری هم انجام ندهی.
نمی توان گفت ما مردمی نق نقو هستیم.باید وضع خود را بپذیریم.بین سالهای 1200 تا 1280 هجری شمسی کمتر از صد عنوان کتاب در ایران چاپ شد.این وضع دانایی مردم ما می رساند.ما وارثان همان مردم هستیم.قبول دارم که باید کمی عملگرایی مان را افزایش بدهیم،ولی هنوز جهل فراگیر وجود دارد.اینرا نمی توان منکر شد.
در مورد انقلاب هم مخالف انقلاب از هر جهت اش هستیم.به عنوان کسی که در متن یک انقلاب زندگی کده حاضر نیستم چنین شرایطی باز هم تکرار شود