Wednesday, January 26, 2011

تناقض قدرت

سربازی عراقی که صدام را در آخرین لحظات از مخفیگاهش،بازدداشت کرد و به زندان رهنمون کرد،تعریف می کند  شبی که صدام را دستگیر کردند، آسمانی صاف و ستارگانی بسیار درخشان داشت،در این هنگام صدام را می بیند که با حالتی معنوی به آسمان نگاه می کند.از او می پرسد که ایا دارد به آسمان و ستارگان نگاه می کند؟  پاسخ صدام منفی ست و ادامه می دهد که من نظاره گر خدا هستم.سرباز خشمگین شده و با اعتراض می گوید که تو خدا را چه می شناسی و تو اگر خدا پرست بودی این بلا را سر مردم نمی آوردی و ...رهبر به بند  پاسخ جالبی می دهد؛او می گوید که خدا او را دوست دارد و او انسان خوبی ست*.

در واقع پاسخی که صدام می دهد،پاسخی ست که با کیفیتی مشابه از زبان بسیاری از رهبرانی که قدرت را وداع گفتند شنیده می شود،با این تفاوت که گاه جای خدا با مفهوم ارزشی دیگر تغییر می کند.رهبرانی که از اعلی علیین به اسفل سافلین سقوط می کنند خود را در نقشی ناجی می بینند که مهیای احیای مفهوم و یا ارزشی است.یا عدالت،یا هدفی الهی، یا مردم و...شاه سابق ایران سودای زنده کردن افتخار ایرانی و تمدن گذشته دور را داشت.پس از آنکه از زین قدرت به زیر کشیده شد و روسای کشورهای اروپایی محل گربه به او نگذاشتند و دست آخر راهی ِ مصر شد،در مصر مصاحبه ای کرد و گفت که من سی و هفت سال برای این مردم و کشور زحمت کشیدم و ببینید که حالا چه بلایی سر ما آوردند.در سردر بسیاری از موسسات آموزشی در زمان قدیم این سه واژه خودنمایی می کند:خدا،شاه،میهن.شاه نیز اهدافی ارزشی برای میهن و مردم اش داشت،و گمان می کرد که قریب به چهار دهه ست که برای این برهوت جهان سومی تلاش می کند.

بر خلاف کلیشه های ماکیاولیستی،احتمال به قدرت رسیدن آدم های خوب بیشتر از دیگران است،اما آنها پس از قدرتمند شدن شروع به تغییر می کنند،افراد خوب،بنا بر رعایت گزاره های اخلاقی بیشتر محبوب می شوند؛مردم آنها را بیشتر دوست دارند و منابع کافی را برای به قدرت رساندن آنها به کار می بندند،درست خلافش کسانی که به گزاره های اخلاقی بی اعتنا هستند،به سرعت توسط مردم شناسایی و به گوشه ها رانده شده و حاشیه نشین می شوند.نباید خیال بافی های اصحاب فیلم را جدی گرفت.یافته های جدید در حوزه روانشناسی قدرت به ما نشان می دهند که بهتر ها به قدرت می رسند،بعد از به قدرت رسیدن به ناگهان نردبان را چپه می کنند و رفتارهای دیکتاور مآبانه از خود بروز می دهند،به ناگهان جاهل می شوند،قوای عقلانی شان تضعیف شده و پیرو احساسات آنی و شهوانی می شوند و دیگران را به گوشه ای می رانند،بدین گمان که آنها بر حق نیستند.شگفت انکه حتی با تقوا ترین و با اراده ترین افراد نیز در برابر قدرت چنین عکس العملی نشان می دهند.

به هر میزان که قدرت بیشتر باشد و تمرکز قدرت بیشتری صورت بگیرد،تمایل رسیدگی به قوای شهوانی بیشتر می شود و رفتارهایی که زائل کننده عقل هستند بیشتر رویت میشوند.در شرکت ها اولین کسانی که به مخ منشی ها و یا کارمندان زن می روند مدیران هستند،روسای موسسات بیشتر به برجستگی ها نظر دارند و باقی کارمندان بیشتر نظاره گر هستند.کارمندها چنانچه بخواهند وارد گود بشوند به سرعت با تیپا...هـــــــــــــِـــری. جالب است  نیرومندتر ها نمی گذارند که به نفس اماره  سختی بگذرد،در زمان قاجارها شاه سایه خدا بر روی زمین بود و هیچ نظارتی در کار نبود،فتحعلی شاه به تنهایی بیش از هزار زن داشت**،می گویند که تعدادی از آنها را نمی شناخت.ناصر الدین شاه در این زمینه کمی خوددار تر بود و تنها هفتاد زن اختیار کرد.در سفر به پاریس تعداد زیادی عکس های زنهای برهنه آورد و بین اطرافیانش پخش کرد***.می گویند که در آخرین لحظات هم نام جیران - سوگلی اش - را بر زبان داشت.شاههای سلسله پهلوی هم در این زمینه کمی به مقتضیات زمانه رعایت کردند و از مقداری فراتر نرفتند.رابطه ای مستقیم،بین قوای شهوانی،درست انچه که قوای عقلانی را ضعیف می کند و قدرتی که تمرکز یافته است.بیل کلینتون فقط برای چند لحظه بالا رفتن آدرنالین بدنش رسوای جهان شد.مملکتش دموکراتیک بود و قدرتش محدود،وگرنه رفیق ما اهل تواضع نبود.

افسانه ای در میان ایرانیان رواج دارد که می گویند قدرت باید دست اهلش بیفتد،آنکه را که به نظرشان اهل دل و با مروت است به کرسی قدرت می نشانند بعد که طرف به قدرت تکیه زد به کارهای خود می رسند و به صرف اینکه فرد خوبی را به جایگاه نشاندند،از میادین خداحافظی می کنند.بعدها که دار و دستگاه ذله شان کرد دوباره به تکاپو می افتند،بتی جدید می سازند،قیام می کنند و شورش و درست زمانی که بذر جدیدی کاشتند به کنج عزلت می روند و در زندگی روزمره غرق می شوند.به گمان من دشواری اهل تامل در این روزگار آن است که اذهان را از افراد متوجه جایگاهها کنند ودر مذمت قدرت بیشتر حرف بزنند.در پستوهای ذهن ما ایرانی ها این خیال جا خوش کرده است که قدرت را باید دست اهلش سپرد.نظام سلسله مراتبی هنوز در ذهن بسیاری از اوجب واجبات است و هنوز که هنوز است متوجه نیستند که مشکل در ذات قدرت است و نباید در فرد به این مشکل رسیدگی کرد که هرز رفتن زمان و انرژی در پی دارد.فراموش نکنیم که قبله مجسمی که حرف از برپایی حقوق بشر می زد دستور اعدام های دسته جمعی را می داد،که یا از ما هستید و یا بر ضد ما،و سزای ضد ما تلو تلو خوردن از طناب است،ولو اختلاف نظرش با ما اندک باشد.بت سازان توجه داشته باشند که هر کسی هر میزان فقید و تقی که باشد دست آخر ذات قدرت بدجوری ذاتش را دستکاری می کند و در این مورد نباید بر روان انسان ها چندان اتکا کرد

...
*برگرفته از مستند دستگیری صدام از شبکه من و تو.مستندهایش را از دست ندهید
**از کتاب "تاریخ ایران مدرن" اثر یرواندآبراهامیان
***برگرفته از کتاب "ظلم،جهل،برزخیان روی زمین"اثر محمد قائد
در نوشتن مطلب از مقاله "پارادکس قدرت" نوشته جونا لهرر سود بردم.مندرج در شماره 6 مجله مهرنامه

16 comments:

  1. سلام
    قدرت در ذات خود فساد آور است و در این شکی نیست برخی می گویند اگر قدرت در دست صالحان باشد آنها به ورطه فساد نخواهند افتاد اما تجربه بشری این را نشان نمی دهد تاکنون حاکمی برخوردار از قدرت مطلقه دیده نشده است که برای حفظ و بسط قدرت خویش جان انسانهای زیادی را نستاند .
    آنچه که از بروز فساد در قدرت ممانعت خواهد کرد و خودکامگی حاکمان را محدود می نماید صرفا دموکراسی و اعمال حاکمیت ملت در عرصه قدرت است . فعلا که تجربه ای بهتر از این فراروی بشریت نیست .

    ReplyDelete
  2. یاد فیلم زنده باد زاپاتا نیفتادید؟وقتی زاپاتا خودش به قدرت رسید اسم آن شورشی را پرسید و تاریخ تکرار شد.
    مشکل در این است که رسیدگی به کارهای مملکت دیگر قدرت حساب نمیشود. این باید یک انجام وظیفه باشد. فرنگ رفتگان تعریف میکنند که مردم در خیابان وزیر مملکت را میبینند و میگویند چه احترامی؟ او باید به ما احترام بگذارد. ما ارباب رجوع او هستیم. ولی اینجا برعکس است. انجام وظیفه یک فرصت است برای رسیدن به بعضی چیزها که آرزویش را داشتند.

    ReplyDelete
  3. سلام
    چه گرد آوری خوبی کرده اید از این کتابهای خیلی خوب
    اتفاقاً همین حالا داشتم مستند زندگی چائوشسکو را از همین شبکه می دیدم
    داستان تکراری تاتریخ است تمرکز قدرت فساد می آفریند.
    قدرت اگر ضابطه وکنترل جمع بالای سرش نباشد ویرانگری می کند . به گواهی تاریخ
    بخوبی اشاره کرده اید که قدرت اهل و نا اهل ندارد .
    ذات قدرت فاسد کننده است . امان از قهرمان پروری ها که با این قوم چه ها کرده

    ReplyDelete
  4. من اون مستند رو ديدم . خيلي جالب بود . در واقع هميشه يكي از پرسشهاي ذهنم همين چگونگي دستگيري صدام بود كه به مدد من و تو 2 رفع شد . نكته ي جالب ديگه اي هم كه توجه منو جلب كرد او كسي بود كه فكر كنم يكي از پسرهاي صدام بود كه با وجود اسلحه ي آمريكايي ها بر سرش اصلن مقر نمي آمد . وفاداري تا چه حد ؟
    و همه ي چيزهايي كه در مورد رهبران گفتي درسته .

    ReplyDelete
  5. سلام
    یکی از بهترین تحلیل های مربوط به قدرت را فوکو ارائه داده. تز بازتولید قدرت در ساختارهای پایینی
    به شخصه قائل به حذف هر گونه قدرت و اقتدار در جامعه هستم. نوعی آنارشیسم لیبرال

    ReplyDelete
  6. سلام بر بيد مجنون
    قدرت مثل غوليه كه بايد داخل شيشه كرد!يعني بايد كاملاً تحت كنترل و افسارزده باشه وگرنه به صغير و كبير و صالح و طالح رحم نمي كنه و هركسي را مي تواند فاسد كند
    حسن نيت و...كاري از پيش نمي برد به قولي
    راه جهنم را با سنگهاي حسن نيت سنگفرش نموده اند
    ممنون از مقاله ات لذت بردم

    ReplyDelete
  7. سلام رفیق...ه
    این ها که گفتید از فرهیختگی و دیگرگونگی صاحبان قدرت همه گیر است و تعمیم اش بسیار جالب که جای اش در این مقال نیست و همه می دان ایم چرا...ه
    اما تبیین این همه گیری به نظرم بسیار خوب است و به جا. گاه کسی این ها را باور نمی کند و همین ناباوری گریبان گیرمان شده است که با آمدن شاهی نو همه دل خوش ایم که آمد و از آن کهنه رستیم. خوشی های مان هم که در تاریخ همه دولت مستعجل بوده اند و در افسانه ای ترین حال به سالی و دو سالی تمام شده اند. خوب است که بدان ایم و بدان اند که این شاهان نو و کهنه شاخ نداشته اند که هیچ... گاه از بهترین ها و فرهیخته ترین ها بوده اند. نمونه اش نادر را می توان مثال اورد که پس از آن که ملک و ملت را از افغان ها استخلاص بخشید خود افتی شد به جان تاریخ مرزها و مورخین همه ارزو کرده اند که کاش همان تیر جنگل های شمال از پای اش انداخته بود و قهرمان تاریخ می ماند...ه

    ReplyDelete
  8. تا جایی که می شد خوب نوشتید.کاش می شد بیشتر از این...ولی خوب نمی شود.ما به همین هم قانعیم.متشکرم

    ReplyDelete
  9. سلام
    با پاراگراف سومت یه مقدار مشکل دارم. بهترها یا جاه‌طلب‌ها؟ از دید آدلری بخوایم نگاه کنیم، کسب قدرت راهیه واسه غلبه بر احساس حقارت. بی‌خود نیست که زور و قدرت معمولا ملازم همدیگه هستن (آهیمسای گاندی جزو استثناهاست). اگه سیاست رو راه رفتن روی لبه‌ی تیغ فرض کنیم، از هر طرفش تناقض می‌شه دید. یکی از بهترین نمودهای این قضیه رو من توی سریال 24 دیدم: قدرتی که محدود نشه فاجعه به بار میاره. باید بهش افسار بست

    ReplyDelete
  10. سلام چه نظرهای خوبی این جا هست از وجود این همه آدم فرهیخته تو کشورم خوشحالم. در مورد نظری که برای مطلب من داده بودید هم بگم: بچه های این دوره و زمونه کم عمق هستند.اطلاعات زیاد دارند ولی اون مطالب فقط اطلاعات هستند و به مرحله پردازش نرسیده اند و درونی نشده اند و نمیتوانند هیچ کمکی به افراد و برای بهتر شدن جامعه کنند. نمونه اش همون آقای صفر ونیم که خیلی به درس اهمیت میداد و با هم دعوامون شده بود. تک بعدی فکر میکنند. اگر صلاح دونستین اسم اون آدم رو حذف کنید.ممنون

    ReplyDelete
  11. سلام رفیق...ه
    آشفتگی نوشته حاصل آشفتگی نویسنده است. شرمگین شدم از خواندن اش. بر من ببخشایید دوست...ه

    ReplyDelete
  12. پیراهن کاغذی
    من کمی محتاط تر می گویم.اینکه قدرت در ذات خود فساد آور است یا نه،نیاز به اثبات دارد که کاری اگر شدنی،سخت است.ترجیح می دهم که بگویم تجربه نشان داده که قدرت زیاد کار را مشکل می کند.در مورد دموکراسی هم به عنوان تنها راه نگاه نمی کنم،به عنوان راهی که دیگران رفتند و جواب داده،می تواند برای ما هم کارآمد باشد


    مهدی جان
    مرسی بابت آمدنت و گفتن ات
    آنجا اشکال از من بود که کمی نتوانتسم با تغییر کنار بیایم،ربطی به بلاگی که نوشته بودی نداشت.تغییرات در احوالات هر کسی طبیعی ست.امیدوارم صفحه ات باز سپید شود

    درخت ابدی
    راستش من آدلر را نخواندم و اطلاعاتم در زمینه روانشناسی در آن حد نیست که مناظره کنم.بضاعتم همین بوده و کنجکاوی ام بحر قدرت بوده.آنجا هم صحبت کردم از بهتر ها ومحبوب تر ها،قضیه جاه طلب ها که مشخص است.نفس حضور در جایگاههای مقتدر برای رفتارهای آدمی خطرناک است بنا بر تجربه.حرفم همین است و تاکیدم آنکه حواسمان باشد

    ReplyDelete
  13. درود رفیق.نوشته ها رو دنبال می کردم اما نظراتم گویا به دو علت مجهول قابل مشاهده نیستن.یا نمی رسن و یا توسط نویسنده پخش نمی شن.بهرحال این اخرین نظر را هم میفرستم.نوشته های مفیدی دارید .موفق تر باشید

    ReplyDelete
  14. کلاغ شورشی

    همانطور که پس از نگاشتن این نظرت می بینی؛نظرات تاییدی نیستند و به محض اینکه توسط کسی نوشته شد،به نمایش در می آید.چنانچه کسی نظری درج کند ،وو در اینجا نمایش داده شود،یعنی به ثبت رسیده و چنانچه بعدها آمد و دید که آن نظر پاک شده دال بر دستکاری من است
    که تا به حال چنین اتفاقی نیفتاده است

    کسی هم تا به حال چنین چیزی نگفته،خلاف سیستم بلاگفا نظرات در بلاگ اسپات قابل دستکاری نیستند.

    ReplyDelete
  15. نظام سلسله مراتبی همون حفظ قدرت و فقط میل به بالارفتن به قله قدرت رو ایجاد میکند ... از اینرو مشکلات این سیستم ها هم حداقل تو شرایط امروزی دنیا حل شدنی نیست ...
    از طرف دیگر شرط برقراری نظم و رعایت مردمسالاری فقط وظیفه حکام نیست ... تو کشورهای دمکراتیک همیشه وقتی از دمکراسی صحبت میشه دوکلمه مهمتر از همه هستند .... حقوق و وظایف شهروندان .....
    جامعه ای که فقط به حقوق خودش فکر کنه ولی حاضر نباشه وظایف و مسئولیت هاش رو هم بپذیره اتوماتیک به سیستم سلسله مراتبی بر میگرده ...

    سلام

    ReplyDelete
  16. شیطان

    دقیقا همین طوره،خود مردم هم نقش مهمی در ایجاد شدن یک فرهنگ مردم سالار دارند،در فرهنگی که مردم عادت کردند که گلیم خود را از آب بیرون بکشند،در نظر گرفتن منافع جمع فرهنگش دیرتر جا می افتد

    ReplyDelete

يك تذكر كوچك براي آسان شدن ارائه نظر:


اگر دوستاني كه ايميل و يا آدرس اينترنتي دارند لطف مي كنند و كامنت مي گذارند،لطفاً نام و آدرس اينترنتي خودشان را بگذارند

كساني هم كه وبلاگ ندارند به كمك همان گزينه آخر نيز مي توانند كامنت بگذارند،فقط اگر جزو دوستان هستند نام كوچك و يا فاميلي خود را نيز بگذاريد.برايم اهميت دارد كه كداميك از دوستان چه نظري مي دهند.

سپاس