Saturday, January 15, 2011

مردی که نفسش را کشت


صادق هدایت در داستان کوتاه «مردی که نفسش را کشت»؛ داستان زندگی مردی معلم و آرام را تشریح می کند که سخت دلبسته طریقت عرفان است و در این راه از راهنمایی های مرشدش که خود را یک صوفی و فیلسوف جا می زند بهره می برد.تا اینکه دست آخر یک روز که به دیدن مرشد می رود، می بیند دم در خانه شیخ، مردی ایستاده و داد و قال راه انداخته و از شیخ که دخترش را به نوکری برده و حالا ناخوشش کرده، داد دارد.جوان کمی با مرد حرف می زند و راه خودش را کج می کند و می رود و کمی بعد مجددا به نزد شیخ رفته و به خانه اش راه می یابد.در خانه، شیخ جلوی او سفره ای باز می کند که در آن چند تکه نان خشک  اسباب پذیرایی ست.در زمان، سر و صدایی راه می افتد و خانم خانه پیشت پیشت کنان به دنبال گربه ای می افتد که یک کبک پخته را به دهان گرفته و میدود.شیخ گرزی برداشته و به دنبال گربه تا جانش بگیرد.جوان که شیخ را با آن یال و کوپال می بیند که به دنبال گربه راه افتاده و می دود کمی بهت زده می شود و و دستش می اید که شیخ سخت دلبسته خواهش های ناسوتی است.بدون آنکه چیزی بگوید از  شیخ خداحافظی کرده  و راهی خیابان ها می شود.در خیابان ها فکر و خیال  شیخ دست از سرش بر نمی دارد.شیخی که خدمتکار جوان خانه را ابستن می کند و کبک پخته می خورد ،در حالی که در دیده عموم به شیوه عــُمر نان خشک و پنیر کپک زده و پیاز می خورد.مرد احساس کوفتگی می کند .پا به درون کافه ای می گذارد و حسابی می گساری می کند و با زن گرجی ِ کافه سر و سری پیدا می کند ،تا اینکه سه روز بعد در روزنامه می نویسند:"آقامیرزا حسینعلی  از معلمین جدی به علت نامعلومی انتحار کرده است"؛.  
...
هر نسلی تا حدودی در حدود و کیفیات اخلاق زمانه اش دست می برد و آن را بنا به مقتضیات زمانه تغییرش می دهد.آنچیزی که صد سال پیش ارزش محسوب می شد شاید امروزه اعتبارش را از دست داده،و آن چیزی که شاید زمانی مذموم محسوب میشد می تواند امروز امری عادی تلقی شود.عکسش نیز ممکن است.امور امروزی در آینده می تواند معناهای متفاوتی داشته باشد.در تاریخ جوامع بشری کم نبوده رفتارها و هنجارهایی که از هستی ساقط شده و باز دوباره به سطح جامعه باز گشته
عده ای داد از این دارند که نسل امروز نسبت به امور اخلاقی بی اعتنا تر هستند و بی پرواتر عمل می کنند.اگر این فرض را معتبر تلقی کنیم *و جوان را به مردم تعمیم بدهیم،آیا رفتارهای متقابل شیخ و جوان می تواند تا حدودی توجیه کننده این انحطاط باشد؟آیا رفتار حاکمیت می تواند در بی اعتبار شدن بسیاری از گزاره های اخلاقی موثر باشد؟آیا با پا به میدان گزاردن زور،بسیاری از رفتارهای رندانه  فراگیر می شود؟و سوالاتی از این دست.اینکه نسل پدر و مادران با فرزندان به سختی به گفتمان برسند و بر روی تمامی اصول اخلاقی اجماع پیدا کنند دور از انتظار است،هر چند که شدنی باشد.ولی احساس من این است که ظرف این چند سال گذشته و بی اعتبار شدن بیش از پیش حاکمیت،بسیاری از کلمات و ارزش هایی که حکومت حداقل در ظاهر از آن سخن میراند بی اعتبار شدند

 .
 پ.ن.1:به شخصه نسبت به این اصراری به قضاوت و حکم دادن ندارم.اینکه باز تعریف اخلاقیات سریع صورت بگیرد تا حدودی مشکوک است
پ.ن.2: نوشته ام کمی بی پروا تر بود ولی برای جاوگیری از فیل + تر شدن مجبور شدم از آوردن مثال ها خودداری کنم،با این فرض که مخاطب خودش مثالهایی در دسترس دارد
پ.ن.3:حرفم کمی بیشتر بود،میلم بیشتر بر این است که دوستان بگویند و در ادامه گفتارهایشان باقی سخنانم را بگویم.
.

20 comments:

  1. یک دلیل این تفاوت این است که نسل امروز هیچ چیزی را بدون دلیل و منطق نمیپذیرد و از انجا که نسلهای گذشته فقط فرمانبردار بودند و اطاعت پذیر هرگز فرصت چون و چرا را نیافتند و امروز که همان نسل نادان گذشته که فقط تکرار می کرد بدون این که چیزی از دلایل آن بداند در برابر فرزندان امر.ز قادر به پاسخ گویی نیست نسل جدید را متهم به بی پروایی و بی اخلاقی می کند

    ReplyDelete
  2. خانم ندا

    قطعا چنین چیزی هم هست.ولی رویکرد من بیشتر روانی ست.به گمان من بی پروایی نسل امروز نسبت به نسل پیشین،پیش از آنکه از خاصیت تفکر منطقی تر نشئت گرفته باشد،از روان افراد نشئت می گیرد.

    حکومت بر روی بسیاری از مسائل تاکید می کند.برخی پسندیده تر بودند و جامعیت بیشتری داشتند،برخی نیز مختص خودش بود و تبلیغات خودش.ولی وقتی حنای حکومت دیگر رنگی ندارد،محض ضدیت با رفتارها و کردار هایش بسیاری به تکاپو افتادند تا رفتارهایی ضد آنچیزی که شیخ می گفت اقدام کنند.به نظر من المانهای روانی مهم تر هستند تا المانهای عقلانی

    همان طور که در کوبای امروز،رویکرد به دین و رفتارها و اخلاق دینی بیشتر شده و کلیساها کیا و بیایی راه انداختند،عکسش هم در اینجا اتفاق افتاده.جبر گاهی به ضد خودش بدل می شود

    ReplyDelete
  3. سلام
    اگر آنگونه که گفته اید المانهای روانی مهم تر باشند خود آگاهی چندانی وجود نداردو طبعاً ارزشی هم در کار نیست !!
    منظورتان همین است ؟

    ReplyDelete
  4. رفتارهای حاکمان روی رفتار رعایا تاثیر دارد و خیلی هم تاثیرش زیاد است. وقتی مردم را به نان شبشان گرسنه نگه میدارند با هر تکه نانی طرف فکر میکند که لطف حق شامل حالش شده. یا وقتی در سیستم اموزش و پرورش مردم بی سواد بار می آیند نمیتوانند فرق خوب و بد را تشخیص بدهند. همین پایه های حکومت را محکم تر میکند . ریاست بر احمق ها که راحت تر است تا ریاست بر مردمی که میدانند.

    ReplyDelete
  5. خانم فرزانه
    شتابزده نتیجه گیری نکنید
    نخست اینکه من در آنجا از لفظ «بیشتر» استفاده کردم و همچنان بر رویش تاکید می کند.چون مسئله ای کمیت بردار نیست از قیاس عددی پرهیز کردم و درصد نگفتم.رسیدن به خودآگاهی نیازمند :مطالعه،مصاحبت با انسان های خردمند،مشاهده گری،تربیت و محیط و ... است که برای هر کسی پیش نمی اید و قرار هم نیست که پیش بیاید.در رفتارهای اجتماعی و پسندیدن فکری و اندیشه و یا حتی رد کردن آن،به ندرت پیش می اید کسی با استفاده از استدلال های نظری و انتزاعی به رای و نظری برسد.

    غالب موارد لیدر ها و سردمداران به سمت چیزی پیش می رود و باقی به سمتشان می شتابند.


    اگر چیزی در این جهان ارزش داشته باشد بی شک خودآگاهی آن است.اینکه کسی با تکیه بر خرد خویش به جایی برسد.
    منظورم این چیزی نبود که شما فرمودید.

    ReplyDelete
  6. سلام عزیز دل...ه
    "جانا سخن از زبان ما می گویی"ه
    تا می آی ام بید مجنون خود به خود این مصرع بر زبان ام جاری می شود. گاهی خوف می کنم که تایید و تعریف های ام به حساب تعارف های بلاگستان گذاشته شود و چیزی نمی نویس ام. اما گویا به قول بوعلی و بوسعید " هر چه ما می بین ایم او می گوید " و " هر چه ما می گوییم او می بیند"چه می شود کرد؟
    از جایگاه یک نفر که معتقد به مبانی اخلاقی مسلمانی ام قضا را تنها سبب گریز از دین و اخلاق را همین حکومت و رفتار های اش می دان ام. گذشته بر این نیز چنین بوده است. در سابقه روشنفکران ایرانی هم اگر نظری افکن ایم جز این نمی بین ایم. آن ها که دم خور دین مداران دیروز بوده اند ، که حاکمان امروز اند، نه تنها گریخته اند که سرسختانه به نزاع با دین هم پرداخته اند. امثال کسروی و تقی زاده و دیگران را بگیر و تا امروز بیا که اندیشه ورزان به تنگ امده از حاکمیت دامن قرآن و دین و رسول گرفته اند و سخت بر این مظلومان می تاز اند. گویی یگانه مقصر این ها که بر سرمان و سرشان آمده آنان اند که نیست اند.
    هر چند خود را موظف می دان ام که با دلایل عقلی و استدلالی اینان رو به رو شوم و نه درونیات و انگیزه هاشان. اما این انگیزه اصلی را در تحلیل نهایی این همه تاختن بر اسلام و مسلمانی بسیار موثر می دان ام.

    ReplyDelete
  7. محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
    قصه ی ماست که بر هر سر بازار بماند

    ReplyDelete
  8. به نظرم انحطاط هر نسلی ریشه در بت سازی ها و الگو پذیری های بی پایه و اساس دارد.با خودتان مرور کنید.تمام بت های وارداتی و یا تولید داخل سال های اخیرمان را.چقدر باور کاشته شد و چقدر سرخوردگی درو شد

    ReplyDelete
  9. مهدی جان
    سپاس بابت لطفی که داری.بخشی از نظرت موضوع مورد نظرم برای یک بلاگ است که طی یک ماه آتی خواهم گذاشت.

    خانم فانی
    اینکه انحطاط نسلی در چه چیزی باشد را راستش نمی دانم .تردید دارم که حتی دارای کلیت باشد.ولی موردی که اشاره کردی می تواند توجیه گر سرخوردگی باشد،ولی تغییر المان های اخلاقی؟

    شاید اصلا انحطاطی در کار نباشد

    ReplyDelete
  10. http://irdiplomacy.ir/index.php?Lang=fa&Page=24&TypeId&ArticleId=10013&BranchId=37&Action=ArticleBodyView

    ReplyDelete
  11. به نظر من ارزشها کم رنگ نمی شود بلکه ارزشها از اشکال شعائر گونه یا ظاهری به اشکال باطنی تغییر شکل می دهد

    یعنی بعید می دانم روزی ارزش راستگویی یا مهربانی از بین برود اما اینکه هر کسی ریش دارد مثلا" مومن است و قابل اعتماد بله از بین می رود

    این روند خوبی است به نظر من ؛ همین روند باعث می شود یک مسلمان معتقد بتواند با یک ملحد یا مسیحی دوست باشد چون دیگر ظواهر ارزش نیست چیزی که قبلا" نبود .
    در همین اروپا وضع یهودیان اسفناک بود اما امروز حقوق بشر به عنوان یک ارزش عرفی و جدید برای انسانها دنیای بهتری نسبت به قدمایمان نساخته است ؟!

    ReplyDelete
  12. خانم محبی
    راستش در مورد ارزش ها توافق نداریم
    حدس می زنم - حدس می زنم - که در مورد اینکه از کلمه ارزش ها چه چیزی مراد می کنیم توافق نداریم


    اگر ارزش ها را چیزی مدنظر داشته باشیم که طبقه حاکم سعی در قبولاندن اش دارد،به نظر من در حال کمرنگ شدن و یا حتی رنگ باختن است.
    اگر در مورد ارزش معنی دیگری مدنظر دارید چنانچه روشن تر کنید شادمان می شوم

    من نیز با شما هم نظرم که در حال حرکت به سوی هدفی هستیم که شما تشریحش کردید
    ولی برخی مسائل گویا پررنگ تر شده و به گمان من ریشه آن را در مسائل روانی و شک کردن - از جنس شکی که جوان کرده بود - به مسائل اخلاقی ست.

    به طور مثال:
    جامعه آماری در اختیار نداریم،ولی خیانت کردن این روزها بسیار بیشتر شنیده می شود تا روزگاران پیش.قبح عمل ریخته شده تا حد زیادی.ریشه اش می تواند ضربه روانی ای باشد که از حکومت به مردم خورد.یادتان هست که زمانی که فیلم های دست به دست شده در موبایل ها،افراد تایید شده حکومت را نشان می داد؛در حالی که:چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند

    امام جمعه تویسرکان،رئیس پلیس در حالی که مست است و نماز می خواند،مداحی که لهو و لعب راه انداخته و...

    تاثیر اینها در اذهان مردمی کم نبود.حالا که از بیخ و بن زیرآبش در حال زده شدن است که جای خود دارد

    ReplyDelete
  13. فکر نکنم بشه رابطه‌ی مرید-مرادی داستان هدایت رو به جامعه‌-حکومت سرایت داد. بله، یه سری چیزا فروریخته، ولی به خاطر ریاکاری و ترس از عقوبت هیچ‌وقت ظاهر و باطن ما یکی نبوده. با این همه، هنوز قانون‌شکنی وجه اشتراک مهم مردم و حکومته. اشکال بحثت اینه که مرز حوزه‌ی عمومی و خصوصی رو مشخص نکردی، هرچند این‌جا واقعا مرز مشخصی هم ندارن و تفکیک نشده‌س
    راستی، اون ستاره‌ی قرمز توی متن ارجاع به جایی بوده؟

    ReplyDelete
  14. درخت ابدی عزیز
    کلیت اش مد نظر بود.جوان که شیخ را می بیند در پستو سودای دیگر دارد چنین می کند.آیا مردم نیز چنین بودند.حوزه خصوصی و عمومی را به ذهنم نرسیده بود که جدا کنم
    مرسی بابت تذکر


    ستاره قرمز ارجاع به پ.ن. نخست بوده است.
    سپاس بابت یادآوری

    ReplyDelete
  15. البته که عدم التزام به قوانین و ارزش ها توسط حاکمیت سبب کم فروغ شدن و بلکه لوث شدن آنها می شود.
    اما همیشه نسل های جدید تر بی پروا تر از نسل های قبل هستند به این دلیل که قیدهای قدیمی تر ها عرفی تر است و باورپذیری قیدهای عرفی در گذر زمان سخت تر می شود. و البته معمولا جوان تر ها به حقوق خود آگاه ترند و اساساً بیشتر به دنبال رهایی از قید های دست ساخته اجتماعند.

    ReplyDelete
  16. سلام... از چیزهایی (هر چیزی) که برای شما مهم است، هرگز نمی خواهید آن را از دست بدهید، می خواهید آن را تا پایان عمر هر کجا که رفتید با خود ببرید، خیلی دوستش دارید، تأثیر زیادی روی شما گذاشته، خاطره ای تلخ یا شیرین از آن دارید، از آن متنفر هستید ولی نمی دانید چرا نگهش داشته اید، به محض دیدن آن به فکر فرو می روید، دیدنش شما را شاد یا غمگین می کند و... عکس بگیرید و برای وبلاگ «چیزها» به این آدرس ایمیل کنید:(Cheezhablog@gmail.com) عکسها بدون نام و یا نشانی از فرستنده عکس، در وبلاگ قرار داده می شود. منتظر حضورت هستم...

    ReplyDelete
  17. خانم نیکادل ولی درصد زیادی از جوانان سی ساله حتی به نسل جدید چنین چیزی را می گویند.تقریبا طبیعی ست که با بالاتر رفتن سن درجه محافظه کاری بالاتر برود.

    ReplyDelete
  18. واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
    چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
    گوییا باور نمی دارند روز داوری
    کین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
    بنده پیر خراباتم که درویشان او
    خاک را از بی نیازی خاک بر سر می کنند
    اه اه از دست صرافان ناقص عقل که
    هر زمان خر مُهره را با در برابر میکنند

    فکر میکنم نتیجه گیریت درسته ... مقبولیت و باورپذیری فقط ناشی از این میشه که شخصی که حرفی از دهانش بیرون میاد خودش باور داشته باشه و حداقل سعی در پیاده کردنش داشته باشه ... مردم خیلی زود دم خروس رو پیدا میکنند ..

    سلام

    ReplyDelete

يك تذكر كوچك براي آسان شدن ارائه نظر:


اگر دوستاني كه ايميل و يا آدرس اينترنتي دارند لطف مي كنند و كامنت مي گذارند،لطفاً نام و آدرس اينترنتي خودشان را بگذارند

كساني هم كه وبلاگ ندارند به كمك همان گزينه آخر نيز مي توانند كامنت بگذارند،فقط اگر جزو دوستان هستند نام كوچك و يا فاميلي خود را نيز بگذاريد.برايم اهميت دارد كه كداميك از دوستان چه نظري مي دهند.

سپاس